به گزارش متادخت، «اوایل پاییز ۱۳۹۲ بود. هوا رو به خنکی میرفت. یک روز حدود ساعت پنج و نیم صبح با صدای داد و بیداد زهیر از خواب پریدم فقط صدای فریاد او را میشنیدم که میگفت: «سریع این منطقه را خالی کنید!»
یک پیژامه و یک لباس آستین سه ربع تنم بود. بدون معطلی شالم را انداختم روی سرم و عبایم را پوشیدم. محمد، دله و مجد را با خودش بیرون از خانه برد. زهیر آمد و رورو را با خودش برد من هم مصطفی را بغل کردم و با سریعترین حالتی که از خودم سراغ داشتم، از ساختمان خارج شدم.
به کوچه که رسیدم پرسیدم: «چی شده؟» زهیر ساختمانی را نشان داد و گفت: «میخواهند این ساختمان را پایین بیاورند»
من چون ناگهانی از خواب بیدار شده بودم شروع کردم به فارسی حرف زدن «خدا لعنتتان کند آخر! حضرت عباس بزند به کمرتان الآن چه وقت ساختمان پایین آوردن است؟»
زهیر گفت: «قمر، وسط خیابان هستیم!»
***
ماهرخ نام کتابی به روایتگری خاطرات «سیده ماهرخ حسینی» است. این کتاب یک داستانه عاشقانه نیست، داستان زندگی قهرمانه زنی است که در سالهای جنگ داخلی در سوریه حضور داشته و در آن هجمه دهشتناک تلاش کرده است تا اصالت و شرافت زن ایرانی را به تصویر بکشد. شاید ماهرخ هیچگاه تفنگ به دست نگرفته باشد اما در این مسیر، متحمل رنجهای طاقتفرسایی شده است که شاید از توان هر انسانی خارج باشد. ماهرخ در آن روزهای سخت توانست با سلاح استقامت و صبوری به مبارزه بپردازد و چهار فرزند خردسالش را از دهان مرگ بیرون بکشد. او روایتگر زندگی در یک سال و نیم محاصر در دستان جبهه النصره است. روایتی که شاید برای ما تصورش هم سخت باشد. این کتاب با نگاه زنانه برای مخاطب، دلایل آغاز جنگ در سوریه را بیان میکند و از منظری متفاوت مردمان و جنگ سوریه را به ما معرفی میکند. اگر به مطالعه در حوزه مقاومت و ادبیات پایداری علاقهمند هستید کتاب ماهرخ را از دست ندهید.
ماهرخ
مهشید اسماعیلی










یک پاسخ