به گزارش متادخت، در فرهنگ ایرانی، مادر تنها یک نقش زیستی یا عاطفی ندارد؛ او ستون خیمه خانه، قلب تپنده خانواده و نخستین آموزگار انسان است. برخلاف بسیاری از مفاهیم نقشمحور که در قالب شغل یا حرفه، محدود به ساعات خاصی هستند، مادر بودن نه مرخصی دارد، نه بازنشستگی، نه توقف. از لحظهای که کودکی چشم به دنیا میگشاید، مادر وارد جهان تازهای از مسئولیت میشود که هم زمانبر است، هم جانبر. در شرایط عادی، مادر بودن با دشواریها و در عینحال شیرینیهای بیشمار همراه است؛ اما وقتی پای بحران و جنگ در میان باشد، این نقش از جنبههای روزمره فراتر میرود و به عرصهای حیاتی در حفظ تعادل روانی، فرهنگی و حتی سیاسی خانواده تبدیل میشود. مادر، در متن این بحرانها، به خط مقدم یک جبههی تربیتی و ارزشی بدل میشود؛ جایی که باید نهتنها از کودکش محافظت کند، بلکه جهان را طوری برایش معنا کند که از دل ناامنی، امید بجوشد و از دل ترس، اراده سر برآورد.
مادران؛ پاسداران روانی در هنگامه بحران
در اولین و سادهترین سطح، حضور مادر در شرایط بحرانی مانند بمباران، حملات هوایی یا ناامنیهای اجتماعی، بهمثابه سپری روانی برای کودکان عمل میکند. کودکی که در میان آژیرها و خاموشیها و سایه دلهره به سر میبرد، نخستین پناهش آغوش مادر است. مادری که شاید خود از شدت ترس لرزان باشد، اما بهخاطر فرزندش، روحیه خود را نگه میدارد، لحن صدایش را آرام میکند، قصه میگوید، میخندد و حتی اگر اشکی هم میریزد، آن را از چشم کودک پنهان میسازد. این مراقبت روانی، خود نوعی قهرمانی است؛ قهرمانی بیسروصدا، اما ژرف و بیبدیل. اما این، همه ماجرا نیست. مادر فقط مأمن عاطفی نیست؛ او معلمی است که ارزشها را منتقل میکند، دیدگاهها را میسازد و معنا را به تجربههای تلخ میدوزد تا کودک فقط شاهد خشونت نباشد، بلکه از خلال آن، درسی از مقاومت، شجاعت و حقطلبی بگیرد.
از دل شاهنامه تا دل کوچههای جنگزده
در تاریخ و اسطورههای ایرانی، تصویر مادران مقاوم همواره حضور داشته است. ما در شاهنامه، مادرانی را میبینیم که نهتنها فرزندان خود را در دامان عشق و مراقبت میپرورانند، بلکه از آنان مردان و زنانی ظلمستیز و میهندوست میسازند. آنجا که رودابه، مادر رستم، یا فرانک، مادر فریدون، از تبار زنانی هستند که نقششان فقط زایش جسم نیست، بلکه زایش تفکر و تربیت است. آنها فرزندانی به جهان عرضه میکنند که پادشاهی را نه برای قدرت، که برای عدالت و رهایی جویند. در دل جنگهای معاصر نیز، این چهره تکرار شده است. از مادران شهیدان تا مادران کودکانی که با ترسهای بمباران و خاموشی و اضطراب بزرگ شدند اما فهمیدند که چرا نباید تسلیم شد. این مادران، از دل آوارها مفهوم «میهن» را نهادینه کردند، نه به زبان شعار، که در آغوش گرمشان، در لحن قصههایی که شبها میگفتند، در سکوتی که به معنای ایستادگی بود، نه انفعال.

انتقال مفاهیم مقاومت؛ آموزش غیرمستقیم از طریق مادر
کودک درکی انتزاعی از وطن یا دشمن ندارد. او از ترس گریه میکند، از بیبرقی بیتاب میشود، از صدای انفجار میهراسد. اینجاست که مادر نقش مترجم جهان را بر عهده میگیرد؛ او باید بتواند در سطح فهم کودک، مفهوم «دفاع»، «دشمن»، «ظلم» و «مقاومت» را معنا کند. به کودک بیاموزد که چرا برخی میجنگند، چرا بمباران شدهایم، چرا باید چراغها خاموش باشند و مهمتر از همه، چرا نباید بترسد. این آموزش لزوماً با کلمات صورت نمیگیرد، بلکه با رفتار مادر، با صبوریاش، با بازتعریف اتفاقها، با امیدی که در دل شب تار میدمد ساخته میشود. وقتی کودکی میبیند مادرش در دل اضطراب، همچنان مهربان و مقتدر است، یاد میگیرد که ترس، پایان ماجرا نیست؛ بلکه نقطه آغاز واکنش ماست. این همان بذر نخستین روحیه مقاومتیست که بعدها در قامت یک نوجوان یا جوان وطندوست قد علم میکند.
- بیشتر بخوانید: زنان منجیان زندگی روزمره در جنگ
ایران، مدیون مادران مقاوم است
جملهای کلیشهای، اما عمیق وجود دارد: «مادران شهدا، خود شهیدان خاموشاند». این جمله، اشاره به همین واقعیت بنیادین دارد که ایران، هر گامی که در راه استقلال، آزادی و عزت برداشته، مرهون دستانیست که فرزندانی چنین تربیت کردهاند. مادری که در پاسخ به خبر شهادت فرزندش میگوید: «راهش را ادامه میدهیم»، یا مادری که در بحبوحه جنگ، فرزندش را به مدرسه میفرستد و ناهار او را در کیسهای میگذارد، دارد زنده نگه میدارد هم امید را، هم وطن را، هم فرهنگ را. آنها در صفحات روزنامه نمیدرخشند، روی بیلبوردها نمیآیند، اما آینده کشور از آغوش آنها بیرون آمده است. این مادران، با ابزار سادهای چون قصهگویی، دعا، نوازش، یا حتی سادگیِ پختن یک غذای گرم، وطن را در دل فرزندانشان حک کردهاند. در دل هر نگاهی که با امید به آینده دوخته شده، در هر صدایی که از جوانانی برخاسته که حاضرند برای ارزشها و خاکشان ایستادگی کنند، رد پای این زنان دیده میشود؛ زنانی که سختیها را به جان خریدهاند، اما هرگز اجازه ندادهاند شعلهی امید خاموش شود.
مادر بودن آموختنیست. این گزارهای بنیادین است که باید بارها و بارها تکرار شود؛ زیرا امروز بیش از هر زمان دیگری به تداوم این زنجیره نیاز داریم. در روزگاری که مفاهیمی چون میهن، مقاومت، ظلمستیزی و آزادیخواهی نهفقط به بازتعریف، که به نوسازی و بازسازی اساسی نیاز دارند، مادرها همچنان در خط مقدم این جبههی معنوی و فرهنگی قرار دارند. آنها باید نسل تازهای را تربیت کنند که هم از خشونت بیزار باشند و هم در برابر ظلم بایستند؛ نسلی که با جهان در ارتباط باشد، اما هویت خویش را هرگز فراموش نکند؛ نسلی که اهل گفتوگو و همدلی باشد و هم اهل غیرت و ایستادگی.

در این مسیر، نقش نهادهای فرهنگی، رسانهها، آموزشوپرورش و سیاستگذاران از هر زمان دیگری پررنگتر میشود. آنها باید درک کنند که حمایت از مادران، سرمایهگذاری بر قلب و روح جامعه است. مادران نه صرفاً مدیران خانه، بلکه معماران آیندهاند. این حمایت میتواند شامل آموزشهای تخصصی برای تقویت مهارتهای تربیتی، فراهم آوردن فضای امن روانی و اجتماعی برای مادران، و ایجاد شبکههای حمایتی و آموزشی باشد که آنها را در رسالت خطیرشان توانمندتر کند.
ما باید بیش از پیش به مادران اعتماد کنیم؛ زیرا هیچ نهادی به اندازه آنها نمیتواند آینده یک ملت را بسازد. مادران با عشق، صبر و فداکاری، پیوندهای عمیق فرهنگی و تاریخی را زنده نگه میدارند و با انتقال ارزشها، الگوها و آموزهها، بذر مقاومت را در دل کودکان میکارند. در نتیجه باید گفت مادر، فقط پرورشدهنده نیست؛ او معمار روح و هویت است. در روزگار جنگ یا صلح، بحران یا آرامش، این مادر است که نخستین کتاب زندگی را به فرزند میدهد و نخستین معلمی است که جهان را برای او معنا میکند. اگر امروز نسلی داریم که ایستاده، نترسیده و سازنده است، بیتردید ریشهاش در دامان مادرانی است که از دل ترس، شجاعت ساختند و از دل اضطراب، معنای وطن را در قلب کودک کاشتند. نسلی که میتواند در برابر هر توفانی تاب آورد و برای ساختن فردایی بهتر، پا به میدان بگذارد. آنها را باید جدی گرفت، شنید و از آنها آموخت. احترام به جایگاه مادران و حمایت همهجانبه از آنها، نهتنها حق این زنان بزرگوار است، بلکه لازمهی ساختن جامعهای متعادل، پایدار و مقاوم است که در برابر چالشهای آینده تابآوری داشته باشد.
به گزارش مهدیه سادات نقیبی؛ خبرنگار









