به گزارش متادخت، ضربان قلبش بالا رفته بود. هر بار که پزشک اماراتی میگفت «خلیج عربی»، انگار خنجری در قلبش فرو میرفت.
برای ارائه دو مقالهاش، به کنفرانسی که با حمایت شرکتهای فرانسوی و چینی در دبی برگزار میشد، دعوت بود و حالا روی صندلی نشسته تا ارائه پزشک اماراتی تمام شود. بعد از این ارائه، نوبت او بود که بالای سن برود و مقالهاش را که با موضوع «سن بلوغ» نوشته بود، ارائه کند. بارها در ذهنش مرور کرده بود که چه باید بگوید؛ نمیتوانست بیتفاوت باشد!
با صدای دست زدن حضار، پزشک اماراتی با تفاخر از روی سن پایین آمد. تصمیمش قطعی بود. روسریاش را مرتب کرد و وقتی مجری برنامه صدایش کرد، با گامهای استوار از پلهها بالا رفت. به جمعیت زیادی که پایین نشسته بودند و برایش دست میزدند نگاه کرد. در آن لحظه هیچ چیز به اندازه حفظ نام و حاکمیت ایران معنا نداشت.
شروع به صحبت کرد و تمام مطالب آمادهشدهاش را ارائه داد؛ وقتش رو به پایان بود. وقتی توضیحاتش تمام شد، لحظهای سکوت کرد و سپس با صدایی رسا گفت:
«خلیج فارس همیشه خلیج فارس بوده و تا ابد نیز خلیج فارس خواهد ماند.»
حضار شروع به تشویق کردند. احساس سبکی میکرد. از پلهها پایین آمد و به صندلیاش برگشت. تحسین را در چشمان گروه ایرانی که همراه او در این کنفرانس شرکت کرده بودند، میدید. بهنظر میرسید حرفهایش به مذاق برخی خوش نیامده است. تا ارائهی مقاله دوم فرصت زیادی نمانده بود که یکی از مسئولان برگزاری کنفرانس صدایش زد:
– «لطفاً همراه من بیایید.»
بلند شد و پشت سر مرد به راه افتاد. کمی که دور شدند، مرد روبهرویش ایستاد و گفت:
– «اینجا یک کنفرانس علمی است، خانم. شما مسئله را سیاسی کردید. لازم است در شروع ارائه مقالهی دوم عذرخواهی کنید!»
نمیخواست جوابش را بدهد؛ نگران بود که نگذارند برای ارائه دوم به روی سن برود. فقط سرش را تکان داد و برگشت سر جایش نشست. نیم ساعتی نگذشت که برای ارائه دوم دعوت شد. بالا رفت و درست مثل دفعه قبل تصمیم گرفت از کشورش دفاع کند. پس سخنانش را اینگونه آغاز کرد:
– «لازم میدانم قبل از شروع ارائه، توضیحی کوتاه درباره صحبتهای قبلیام بدهم. همه شما عزیزان باید بدانید که هر آنچه درباره خلیج فارس گفتم، حقیقت محض است.»
ناگهان میکروفن قطع شد. مطمئن بود نقص فنی در کار نیست. شرکتکنندگان اماراتی با عصبانیت سالن را ترک کردند. چند نفر به سمتش آمدند و بدون آنکه مقاله دوم را ارائه بدهد، مجبورش کردند از سن پایین بیاید. ناراحت نبود؛ حتی در دلش خوشحال بود که برای کشورش کاری کرده است. به سمت تیم ایرانی برگشت. یکی از همراهان آرام در گوشش گفت:
– «خانم دکتر، بهتره بریم. شنیدهام میخواهند شما را دستگیر کنند.»
مریم به همراه سایر محققان ایرانی راهی هتل شد. مسئول پذیرش از دادن کلیدها خودداری میکرد. هنوز متعجب ایستاده بودند که نیروی پلیس به آنها نزدیک شد و گفت:
– «کدومتون دکتر رزاقیآذر هستید؟»
همه به هم نگاه کردند. مریم با آرامش جلو رفت و گفت:
– «من دکتر مریم رزاقیآذر هستم.»
پلیس با دست اشاره کرد و گفت:
– «همراه من بیایید، باید یک برگه را امضا کنید.»
هنوز چند قدم نرفته بودند که مامور پلیس شروع به توضیح کرد:
– «یک برگه اعترافنامه به شما میدهم که باید امضا کنید و اعتراف کنید که اشتباه کردهاید.»
مریم ایستاد و با قاطعیت گفت:
«من همچین کاری نمیکنم. تمام حرفهای من حقیقت محض بود.»
مرد پوزخندی زد و گفت:
– «اگر امضا نکنید، باید امارات را ترک کنید و دیگر حق ترانزیت از این کشور را نخواهید داشت.»
مریم بیاعتنا پاسخ داد:
– «با کمال میل. من در ایران کارهای زیادی دارم و باید هرچه زودتر به کشورم برگردم.»
پلیس از این همه جسارت یک زن ایرانی تعجب کرده بود. چند بار دیگر تلاش کرد تا از او اعتراف بگیرد، اما مریم بهجای اعتراف، متنی بلند در دفاع از نام خلیج فارس نوشت و به دست مأمور داد.
مرد نگاهی به برگه انداخت. از استدلالهای محکم او دهانش بسته شد. حرفی برای گفتن نداشت. سرش را پایین انداخت و گفت:
– «سعی میکنم با رئیسم صحبت کنم تا نظرشان را درباره شما تغییر بدهند!»
پیوست:
دکتر مریم رزاقیآذر (متولد ۱۳۲۷، تهران) پزشک و استاد برجسته غدد و متابولیسم کودکان است. او تحصیلات پزشکی و فوقتخصص خود را در دانشگاه علوم پزشکی تهران گذراند و سالها به عنوان استاد و پژوهشگر در این دانشگاه فعالیت کرده است. از دستاوردهای مهم او میتوان به شناسایی نخستین مورد بیماری نادر apparent mineralocorticoid excess در ایران و کشف ژن مسئول آن، تألیف و انتشار دهها مقاله علمی معتبر، و تربیت نسلهای متعدد پزشک و فوقتخصص اشاره کرد. دکتر رزاقیآذر بهدلیل تحقیقات نوآورانه و خدمات ارزشمندش در حوزه غدد کودکان، جوایز علمی متعددی از داخل و خارج کشور دریافت کرده و عنوان «پزشک بهیادماندنی ایران» را نیز به خود اختصاص داده است.










یک پاسخ