به گزارش متادخت، فیلمِ بر اساس جنسیت، که فیلمنامهاش توسط دنیل استیپلمن نوشته شده و کارگردانی آن را میمی لدر به عهده داشته، فیلمی آمریکایی در ژانر درام زندگینامهای است که بر اساس زندگی زنی به نام روث بیدر گینزبرگ ساخته شده است. نقش روث را بازیگر انگلیسی فلیسیتی جونز ایفا کرده است. این فیلم به ماجرای تلاشهای او برای برقراری برابر میان زن و مرد میپردازد.
وقتی ماهی کوچک تصمیم میگیرد برخلاف مسیر رود شنا کند
این یک حقیقت است که در جامعه آمریکایی سال 1956 که داستان این فیلم در آن میگذرد، زن یک موجود درجه دوم محسوب میشده است. زنان در این دوره حق داشتن حساب بانکی به نام خود نداشتند و حتی اگر خودش کار میکرد و پول به دست میآورد؛ مجبور بود با نام شوهرش دفترچه پس انداز گرفته و آن را در بانک سرمایه گذاری کند. پس عملاً مالکیت شخصی در مورد آنان صدق نمیکرد. از این گذشته تحصیل در تمام رشتههای دانشگاهی برای آنان ممکن نبود و این امر برای روث در فیلم پس از تلاش برخی اساتید و مدیران، آن هم برای میزان محدودی از زنان حاصل شد.

در دقایق ابتدایی میبینیم که رئیس دانشگاه از دانشجویان جدید الورود درباره دلیل آمدنشان به دانشگاه حقوق میپرسد و هر کدام هدفشان را برای او توصیف میکنند. روث اما میگوید به دانشکده حقوق آمدهام تا شوهرم را که دانشجوی حقوق است بهتر درک کنم و برای او همسر بهتری باشم! اما نکته پنهان اما مهم در سوال رئیس دانشگاه این است که به دانشجویان زن میگوید چه هدفی از ورود به دانشکده حقوق و اشغال کردن جای یک مرد را داشتی؟ و تأکید سوال بر بخش دوم، یعنی اشغال کردن جای یک مرد است! او میخواهد در پس تمام منت گذاشتنها برای اینکه فرصتی فراهم کرده تا تعداد معدودی از زنان بتوانند وارد دانشکده حقوق هاروارد بشوند، به آنها بفهماند که جای هیچ زنی در دانشکده حقوق و بالاتر از آن در دنیای قضاوت و وکالت نیست.
نویسنده به این وسیله تمام هدف فیلم از ابتدا تا انتها را مشخص میکند. موضوعی که همواره دغدغه روث است و بالاخره در پایان فیلم به آن میرسد.
در تقابل دوگانه دانشگاه یا خانواده؟
تبعیض جنسیتی در سراسر داستان فیلم به چشم میخورد. مانند وقتی شوهر روث مجبور میشود برای کار به شهر دیگری منتقل شود و به تبع آن روث و دخترش اگر بخواهند با او زندگی کنند، باید همراه وی بروند و این موضوع مستلزم آن است که روث به دانشگاه کلمبیا منتقل شود؛ ولی رئیس دانشگاه با تأکید مجدد بر اینکه لطف زیادی به او و سایر زنان داشته و موقعیت تحصیل آنها را در دانشکده حقوق هاروارد فراهم کرده، از اینکه باید بین خانواده و درسش یکی را انتخاب کند، میگوید. همین اتفاق بار دیگر زمانی که بعد از پایان تحصیل، روث به دنبال شغل میگردد هم افتاده و همه دفاتر وکالتی که او قصد کار در آنها را دارد، فقط به دلیل زن بودن وی را رد میکنند؛ تا در نهایت او به جای کار در دفتر وکالت مجبور میشود شغل تدریس در دانشگاه را برای خود انتخاب کند و تا سالها فرصت حضور در دادگاه به عنوان وکیل برای وی فراهم نمیشود.

بدین وسیله روث در مییابد ماهی کوچکی است که برخلاف آرزویش به راحتی نمیتواند خلاف مسیر رودخانه شنا کند و مجبور به صبر میشود تا زمان بگذرد و آمادگی بیشتری برای پذیرش افکار او را به دست آورد.
تبعیض جنسیتی گاهی شامل مردان هم میشود
در سال 1970 پروندهای در مورد مارتین موریتز، توجه روث را که مدتهاست در دانشکده حقوق راتگرز، تبعیض جنسیتی و قانون را تدریس میکند؛ جلب کرد. او مردی مجرد است که با مادرش زندگی میکند و مجبور است برای نگهداری از مادرش پرستار بگیرد و طبیعتاً به دلیل مراقبتهای پرستاری از مادرش باید شامل کسر مالیاتی گردد. اما طبق قانون 214 حقوق آمریکا در آن سال، تنها زن، بیوه یا مطلقه، یا شوهری که همسرش ناتوان یا در نهاد سازماندهی شده است؛ از قانون کسر مالیاتی بهرهمند میشود. نه مردی مانند موریتز که هرگز ازدواج نکرده است. با اطلاع یافتن از این پرونده جرقهای در ذهن روث زده میشود. اینجا دیگر حرف یک زن که قانون در مورد او تبعیض قانل شده نیست. حالا یک مرد مورد تبعیض جنسیتی واقع شده است. او از این امکان جدید یعنی تبعیض جنسیتی در مورد مردان استفاده کرده و پرونده را به دادگاه میبرد. چراکه اگر این پرونده در مورد زنان بود، دادگاه به او ارزشی نداده و شکستش حتمی بود.
برای روث که تا آن روز در هیچ دادگاهی حاضر نشده، ایستادن در برابر سه قاضی ناسازگار و دفاع از موکلش بسیار مشکل است و هیچکس جز دختر و شوهرش او را حمایت نمیکند. قضات دادگاه نیز با دیدن او به آزارش پرداخته و با سوالاتی که تحریک کننده وی باشد؛ اعصابش را به هم میریزند تا نتواند از موکلش دفاع کند. تا زمانی که بالاخره روث که در بخشی ابتدایی دفاع به دلیل عصبی شدن فرصتی برای دفاع مناسب نداشته به خود مسلط شده و میتواند با استفاده از تسلطش به تبعیض جنسیتی در قانون آمریکا علیه زنان، از موکلش دفاع کرده و در دادرسی به پیروزی برسد.

وقتی واژگان زن و آزادی در قانون اساسی آمریکا وجود ندارد
جالب اینجاست در قانون اساسی کشوری که خود را مهد آزادی و دفاع از حقوق زنان معرفی کرده و به این واسطه در کشورهای دیگر آشوب برپا میکند و یا آن را بهانه ایجاد یک انقلاب مینماید؛ دو واژه زن و آزادی مفقود هستند. حال برخورد پلیس را با زنان سیاهپوست در آمریکا را با کشورهای خاورمیانه یا مسلمان مقایسه کنید! آمریکا دائماً سعی دارد طوری نشان دهد که در کشورهای مسلمان زنان به خاطر تبعیض جنسیتی با مردان از سوی حاکمان جامعه تحت فشار هستند و کشورهای غربی بهشت زنان است. اما آمار بالای کشتار زنان توسط همسرانشان، بالا بودن آزار جنسی زنان توسط مردان، کم بودن حقوق زنان نسبت به مردان با وجود ساعات بیشتر کاری زنان، حکایت از داستانی تلخ دارد.
✍🏻 به قلم ماه منیر داستانپور، منتقد فیلم و سریال









