اقتضائات زنانه زندگی شهری: زنان و حاشیه نشینی

امروزه مهاجرت به شهرهای بزرگ و به تبع آن حاشیه­‌نشینی به پدیده‌ای پربسامد در زندگی شهری تبدیل شده است. شرایط نامطلوب اقتصادی در شهرهای مبدا از اصلی‌ترین عوامل دخیل در مهاجرت به شهرهای بزرگ و صنعتی تلقی می‌شود.

به گزارش متادخت؛ امروزه مهاجرت به شهرهای بزرگ و به تبع آن حاشیه­‌نشینی به پدیده‌ای پربسامد در زندگی شهری تبدیل شده است. شرایط نامطلوب اقتصادی در شهرهای مبدا از اصلی‌ترین عوامل دخیل در مهاجرت به شهرهای بزرگ و صنعتی تلقی می‌شود. فرد مهاجر در سودای کسب شغل و درآمد به یکی از مهره‌های نظم طبقاتی شهرهای بزرگ تبدیل شده و گزینه‌ای جز حاشیه‌نشینی پیش روی خود نمی‌بیند. عموما این نیروی کار نیمه‌ماهر برد اقتصادی چندانی در شهر مقصد ندارد و صرفا در چرخه پرتکاپوی مترو -کار- مترو گیر می‌افتد. عملا گزینه‌های بیشتر شغلی(دسته مشاغل خدماتی یا روزمزد) به رضایت شغلی یا درآمد مضاعف منجر نشده و خودبیگانگی نوینی را در چرخه رقابت اقتصادی مدرن ایجاد می‌کند.

غربت‌زدگی و بافت فرهنگی

جدای از کسب درآمد و اشتغال، فرد مهاجر دچار غربت‌زدگی است. او از بافت اجتماعی و فرهنگی خود جدا شده و به دنیایی از نسبیت‌های اخلاقی و فرهنگی وارد می‌شود. نسبیت‌هایی که تاییدیه خود را از مناسبات اقتصادی لیبرال و اخلاقیات فردمحور می‌گیرند. در این فضا مناسبات خانوادگی نیز دستخوش تغییر می‌شود. نقش‌­های زنانه و مردانه دیگر رنگ و بوی سنت ندارند و به خصوص در حوزه کسب درآمد با نوعی بازار آزاد مواجه هستیم که همه اعضای خانواده صرف‌نظر از سن و جنس موظفند در سبد اقتصادی خانوار مشارکت مستقیم داشته باشند. اگر در شهرهای کوچک‌تر محور اقتصادی خانواده بر تلاش­‌های مردان و کسب و کارهای خانوادگی استوار بود و زنان و دختران خانواده نقش جنبی و مکمل در فرآیند تولید داشتند، الان و در زندگی پس از مهاجرت هر فرد شغل جداگانه‌ای دارد که باید مستقلا از آن به درآمد برسد. در این شرایط حضور زنی از پایگاه اجتماعی متفاوت با تحصیلات محدود و توانمندی‌هایی که در مکان جدید کارآیی کمتری دارند بسیار چالش برانگیز خواهد بود. اشتغال به مشاغل خدماتی با ساعات کاری طولانی و حقوق ناچیز ممکن‌ترین انتخاب برای این زنان و دختران است.

آسیب‌های اجتماعی زنان حاشیه‌نشین

از شیوع بیشتر آسیب‌های اجتماعی در حاشیه‌نشینی سخن‌ها گفته شده اما این آسیب‌­ها برای زنان حاشیه‌نشین و مهاجر به مراتب پررنگ‌تر و دامنه‌دارتر است. هرچند نگرش اقتصادی خانواده‌ها بعد از مهاجرت تغییر می‌کند اما ساختارهای فرهنگی سخت‌گیرانه معطوف به جنسیت به قوت خود باقی می‌مانند. این زنان و دختران از یک‌سو با فشارهای اقتصادی دست و پنجه نرم می‌کنند و از سوی دیگر سایه سنگین محدودیت‌های برآمده از فرهنگ مردسالار را بر سر خود دارند. باید مانند زنی مدرن فعالیت اقتصادی داشته باشند و پول دربیاورند و مانند دختری مطیع و سر به‌ زیر گوش به فرمان قواعد نانوشته مردانه باشند. چالش بعدی، شکل تعاملات اجتماعی و کاری است که این زنان را درگیر می‌کند و آسیب‌زایی فراوانی دارد. نگاه ابزاری برخی کارفرمایان، رفتارهای خارج از عرف در محیط کار و امنیت در مسیرهای رفت و آمد عمدتا طولانی همگی از نقاط مخاطره‌آمیز برای این زنان محسوب می‌شوند.

نظام اخلاقی و فرهنگی در حاشیه‌نشینی

در نهایت غربت‌زدگی و جدا شدن از نظام فرهنگی و عقیدتی که سالیان طولانی نظم کاربردی مشخصی داشت، زندگی را در ابعاد فردی و روانی مشکل می‌کند. آمار بالای طلاق و افزایش میزان تجرد قطعی در زنان حاشیه‌نشین مؤید درماندگی مهاجرت از پیچیدن نسخه‌ای کارآمد برای حل و فصل مسائل خانوادگی و فردی است. نوع پوشش، فرهنگ خرید و مصرف، تغذیه، عادات غذایی و گذران اوقات فراغت همگی در بافت اجتماعی و فرهنگی شهر مبدا ساختار واضح و مشخصی داشت اما تک تک این رفتارها در حاشیه‌نشینی به مسئله تبدیل می‌شود و این قابلیت را دارد که با تبعات خود سطوح گسترده‌تر اجتماعی را تحت‌تاثیر قرار دهد. در واقع آداب و رسوم منطقه مهاجرفرست در برابر فرهنگ غالب زندگی شهری مدرن یارای ایستادگی ندارد و دیر یا زود در فرهنگ کلی حل می‌شود. رفتارها و عادات فرهنگی خاص مانند ریش‌سفیدی یا مراقبت از سالمندان، کارکردهای خود را از دست داده و به نهادهای دیگر برون‌سپاری می‌شوند؛ نهادهایی همچون شورای حل اختلاف یا خانه‌های سالمندان. همه این عوامل موجبات تضعیف خانواده را فراهم آورده و در عین حال با فشار بر نهادهای نه چندان کارآمد بیرون از خانواده مثل دولت بر پیچیدگی‌های بروکراتیک و کژکارکردی این نهادها دامن می‌زند، و در نهایت با جامعه‌ای روبرو می‌شویم که سرمایه‌های فرهنگی راهگشای خود را از دست داده، فرهنگ جایگزین را چالش‌برانگیز می‌بیند و از دریافت کمک‌های بیرونی مناسب و مداوم عاجز است.

توانمندسازی و مهاجرت معکوس

مهاجرت و حاشیه‌نشینی به جز ایجاد هزینه‌های اقتصادی و عمرانی برای دولت‌ها، مسئله‌ای معطوف به فرهنگ و زندگی خانوادگی است. اگر می‌خواهیم در سطح مدیریت کلان با آسیب‌های ناشی از اقتصاد غیرتولیدی، مسائل اجتماعی و فرهنگی آسیب‌زا و تخصیص بندهای ویژه زنان در زندان‌ها مواجه نشویم باید به توانمندسازی همه جانبه زنان در شهرها و روستاهای مهاجرفرست اهتمام ویژه داشته باشیم. توانمندسازی دقیقی که نه فقط ابعاد اقتصادی زندگی زنان را می‌بیند بلکه به رشد فردی در بستر اجتماعی و فرهنگی منطقه مورد نظر توجه داشته و با اقدامات خود اختلالی در نظام معنایی و عقیدتی حاکم بوجود نمی‌آورد. چرا که هر تغییری ولو کوچک در کلیت نظام‌مند فرهنگی یک جامعه تاثیرگذار است و باید تمام تغییرات پیش‌رو را بررسی نموده و سپس اقدام کرد.

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط