ام فضل
13 شهریور 1402 1402-08-16 8:50ام فضل
- متادخت
- 13 شهریور 1402
- 8:43 ق.ظ
- No Comments

به گزارش متادخت، ام فضل رو به ظفر میکند و میگوید: «تو را برای ماموریتی مهم انتخاب کردهام. تو تنها کسی هستی که به او اعتماد دارم. حالا برو و توشه راهت را آماده کن و منتظر باش تا تو را فرا بخوانم، مسیری طولانی در پیش داری باید نامهای مهم را به امیرالمومنین برسانی. حالا برو و مراقب باش کسی از ماموریتی که بر عهده تو گذاشتهام مطلع نشود.» ام فضل به خانه برمیگردد و به اتاقش میرود و در را پشت سرش میبندد. قلم و دواتش را میآورد و شروع به نوشتن میکند. قسمتی از نامه را که مینویسد نفسی تازه میکند و دوباره مشغول میشود. «اما بعد، بدانید ای امیرالمؤمنین! که طلحه و زبیر و عایشه قصد عزیمت بصره را دارند و مردم را بر جنگ و محاربت با تو ترغیب کرده و چنین بر زبانها انداختهاند که ما خون عثمان را طلب میکنیم و عنقریب به جانب بصره روان خواهند شد. خدای تعالی یار تو است و تو بر حقی، و زود باشد که ظفر و نصرت تو را رو نماید والسلام.» ام فضل نامه را مهر و موم میکند و با خودش فکر میکند خدا کند که دیر نشده باشد. نامه را محکم در میان دستانش میگیرد. باید کسی را دنبال ظفر بفرستد، ظفر مرد عاقل و کاردانی است، او میتواند نامه را به سلامت به امیرالمومنین علی(ع) برساند.
***
ام فضل آرام و قرار ندارد، دوباره در را باز میکند و به انتهای کوچه نگاه میکند تا ببیند از ظفر خبری هست یا نه؟ در راه که باز میکند لبخندی به چهرهاش مینشیند. ظفر نزدیکتر میآید و سلام میکند. ام فضل جلو میرود نگاهی به اطراف میاندازد و بعد پنهانی نامه را به دست ظفر میدهد و میگوید: «خیلی مراقب باش، به قیمت جانت هم که شده باید این نامه را به سلامت برسانی». ظفر سری به نشانه تاکید تکان میدهد و اسبش را هی میکند تا زودتر خودش را به امیرالمومنین برساند.
مطالب مرتبط
باج خواهی مجازی
سکوت نمی کنم
بی بی مریم بختیاری به روایت اسناد منتشر نشده
ام فضل
13 شهریور 1402 1402-08-16 8:50آخرین مطالب
ایراد شورای نگهبان به لایحه عفاف و حجاب
4 آذر 1402صنعت صنایع دستی خانواده محور است
4 آذر 1402جای خالی خانواده تراز در هنر هفتم
4 آذر 1402مطالب پربازدید