مهر برادر
18 تیر 1403 1403-04-20 10:51مهر برادر
- متادخت
- 18 تیر 1403
- 10:44 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، دلش برای سهیل کباب بود. طاقت دیدن رنجهایش را نداشت. آرام دست برادرش را در دست گرفت؛ بدنش سردِ سرد بود صدایش کرد:
- داداشی بهتری؟
سهیل لبخند کم جانی زد و دست سهیلا را فشرد. حس میکرد روزهای آخری است که تنها خواهرش را میبیند. پول عمل قلب جور نشده بود و کاری از دستش برنمیآمد. اما نمیدانست سهیلا نقشههایی در سر دارد.
- سهیل نگران نباشیا خودم پول عملو جور میکنم.
سهیل زیر لب گفت:
- چه جوری میخوای جور کنی؟ میخوای ارث آباء و اجدادیمونو بفروشی یا املاک مادریمونو؟
- نه امروز میرم شهرستان زمینهایی که اسد برای مهریه بهم داده رو میفروشم اگر تو نباشی من زمین میخوام چیکار؟
قلب سهیل آتش گرفت. تنها خواهرش میخواست برای نجات جان او با شوهر خسیسش بجنگد.
***
سهیلا ساک کوچکش را گوشه اتاق گذاشته بود. اسد که به خانه رسید تا نگاهش به ساک افتاد پرسید:
- جایی تشریف میبرید به سلامتی؟
سهیلا نفس عمیقی کشید سعی کرد مهربان باشد تا راحتتر بتواند اسد را راضی کند.
- اسدجان با اجازه من یه سر میرم شهرستان، شب هم میرم خونه خالهام، باید زمینای مهریهمو بفروشم تا خرج عمل سهیل جور بشه.
اسد مانند ببر زخمی از جایش بلند شد و مچ دست سهیلا را گرفت:
- بری شهرستان چه غلطی بکنی؟ مگه طلاق گرفتی که حرف مهریه میزنی؟ سر خود شدی برای خودت! پول عمل قلب برادر تو به ما چه دخلی داره؟ زنش بره کلیهشو بفروشه.
سهیلا که تقلا میکرد دستش را از دست اسد در بیاورد گفت:
- خجالت بکش مرد، سهیل تنها برادر منه، من زمین داشته باشم بعد زنش بره کلیهشو بفروشه؟ میفهمی خودت چی میگی؟
- تو بیخود کردی واسه من مهریه مهریه میکنی! برو بفروش ببینم چه طوری میفروشی منم در جا طلاقت میدم.
سهیلا که دستش را آزاد کرده بود رو به روی اسد ایستاد و محکم گفت:
- این تو بمیری از اون تو بمیریها نیست، من مهریهام میخوام میفهمی؟
و بعد راهی اتاقش شد تا یک دل سیر گریه کند.
پیوست:
ماده 1082 قانون مدنی: به مجرد عقد، زن مالک مهریه میشود و میتواند هر نوع تصرفی که بخواهد در آن بنماید.
مطالب مرتبط
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
خداحافظ برای همیشه
هومن از زندگی با حنانه خسته شده و میخواهد او را ترک کند، او دیگر تحمل وسواسهای فکری و بهداشتی حنانه را ندارد. حنانه معتقد است او چون مهریه ندارد هومن به خودش اجازه میهد با او این طور برخود کند.
مرد مثل مرتضی
عاطفه به اجبار پدرش با مرتضی پسر عمویش نامزد میشود. اما مرتضی که میداند عاطفه به او علاقه ندارد تصمیمی بزرگ میگیرد…
تاوان اشتباه
پیرزن دلش نمیآید پسرش را در این وضعیت ببیند، همه چیزش را به خاطر یک اشتباه از داست داده و آن اشتباه چیزی نبوده است جز عشق..!
مهر برادر
18 تیر 1403 1403-04-20 10:51آخرین مطالب
عدالت جنسیتی در ورزش
26 مهر 1403زنان الهامبخش ورزش ایران
25 مهر 1403پرداخت حق بیمه بیش از چهار هزار زن مددجوی سرپرست
25 مهر 1403مطالب پربازدید