بی‌بی نرگس

بی‌بی نرگس دختری است که در نوجوانی به اجبار ازدواج کرده و حالا داستان زندگی‌اش را برای نوه‌اش بازگو می‌کند...

به گزارش متادخت، سرم را روی زانوی بی­بی می­‌گذارم تا برایم حرف بزند.

انگشتانش را لای موهایم فرو می­‌کند و بعد می­‌گوید:

  • امروز چی برات تعریف کنم؟ به کجا رسیده بودیم؟

چند هفته­‌ای بود که عصر جمعه برایم خاطره می‌گفت. چشمانش برق می‌­زد، انگار داشت دوباره زندگی می‌­کرد.

  • رسیدیم به اونجا که آقاجون اومد خواستگاریتون.

بی‌­بی لبخندی می­‌زند و برمی‌گردد به گذشته‌­ها.

  • ننه اون موقع که از دخترها نمی‌پرسیدن می­‌خوای شوهر کنی یا نه؟ خودشون می‌بریدن و می‌­دوختن. آقاجونت 12 سال از من بزرگتر بود. منم تازه 13 سالم شده بود، سنی نداشتم، انقدر گریه کردم که نمی‌خوام شوهر کنم سوی چشمام داشت کم می‌­شد، ولی کسی گوشش بدهکار نبود. برای اولین بار سر سفره عقد دیدمش. دلم هوری ریخت پایین. شاید باورت نشه ولی وحشت کرد بودم، کم مونده بود از ترس قالب تهی کنم. وقتی خطبه رو خوندن اگر خاله‌ا­م بازومو چنگ ننداخته بود اصلا بله رو نمی‌گفتم.

سرم را از روی زانوی بی­‌بی بلند می­‌کنم و به صورت مهربانش خیره می‌­شوم، آرام به نظر می­‌رسد.

  • بی‌بی یعنی هیچ وقت آقاجونو دوست نداشتی؟

بی­‌‌بی خنده ریزی می­‌کند و می­‌گوید:

  • راستشو بخوای تا چند ماه اول فقط ازش می‌­ترسیدم ولی آقاجونت مرد خوبی بود، اونقدر بهم محبت کرد که مهرش به دلم نشست. بهم سواد خوندن و نوشتن یاد داد، خودش هر شب خسته که میومد خونه می‌نشست برام سرمشق می‌­نوشت. نور به قبرش بباره مرد نازنینی بود.

چشمان بی­‌بی به نم می‌نشیند معلوم است که حسابی دلش برای آقاجان تنگ شده.

  • دلت براش تنگ شده بی‌­بی؟
  • خیلی مادر، همه کسم بود، خدا هیچ زنی رو بی­‌سایه سر نکنه.

سرم را دوباره رو زانوی بی‌بی می­‌گذارم و موهایم را به دستانش می­‌سپارم تا همانطور که نوازششان می­‌کند خاطراتش را زندگی کند.

پیوست:

ماده 1070 قانون مدنی: رضایت زوجین شرط نفوذ عقد است و هرگاه مکره¹ بعد از زوال کُره² عقد را اجازه کند نافذ است مگر این که اکراه به درجه‌ای بوده که عاقد فاقد قصد باشد.

1- زوجه ناراضی

2- اکراه

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط