عطاف علیان
9 تیر 1403 1403-04-24 10:10عطاف علیان
- متادخت
- 9 تیر 1403
- 1:02 ب.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، حالا دیگر شصت و دو سالش بود، ولی مثل همیشه مصمم به نظر میرسید و مانند زنی جوان عمل میکرد. عزمش را جمع کرده بود تا به وصیت خضر عدنان عمل کند. باید کاری میکرد تا صهیونیستها پیکر عدنان را پس میدادند تا در کنار مزار پدرش دفن شود.
چهارده سال اسارت از او زنی قوی ساخته بود که میدانست چطور باید حقش را بگیرد. دیگر باید راهی میشد و خودش را به رامالله میرساند. سوار ماشین شد، هوا آفتابی بود درست مثل همان روزی که قرار بود عملیات شهادتطلبانه انجام دهد و نشده بود و قبل از این که بتواند این کار را بکند دستگیر شده و سالها رنج و سختی اسارت را به جان خریده بود.
حالا رسیده بود رو به روی مقر صلیب سرخ. از ماشین پیاده شد؛ این جا باید کار جدیدش را شروع میکرد. این بار میخواست از سلاح اعتصاب غذا استفاده کند، آن هم در جایی که خیلیها صدایش را بشنوند. اگر میتوانست پیکر خضر عدنان را پس بگیرد به یک موفقیت بزرگ رسیده بود. باید توجه رسانهها را به خودش جلب میکرد درست مثل زمانی که از زندانهای رژیم صهیونیستی آزاد شده بود و در مصاحبهاش با رسانهها گفته بود: «صهیونیستها خانمهای اسیر فلسطینی را برای اینکه به اجبار از آنان اعتراف بگیرند تحت فشارهای زیادی قرار میدهند؛ حتی از نیازهای خاص مانند استحمام کردن و استفاده از سرویسهای بهداشتی محروم میکنند. در حین بازجویی خانمها تحت فشارهای روحی شدید قرار میگیرند تا بتوانند به زور از آنان اعتراف بگیرند و حین بازجویی خانوادهها و فرزندانشان را تهدید میکنند». آن روزها نترسیده بود و حرف زده بود و حالا باید عمل میکرد باید کاری را که خضر عدنان شروع کرده بود ادامه میداد. او حالا روی به روی مقر صلیب سرخ بود تا اعتصاب غذا کند. اعتصاب غدایی که حالا یک حربه جنگی بود برای او و بسیاری از زندانیان سیاسی.
مطالب مرتبط
شهناز محمدی زاده
سلام منو به پدر و مادرم برسون و بگو که منو ببخشن و از راهی که انتخاب کردم، راضی باشن. من خوشحالم که دارم شهید میشم.
وفا علی ادریس
نزدیک مرکز خرید که رسید ایستاد برگشت و پشت سرش را نگاه کرد و با خودش فکر کرد کاش مسجدالاقصی از اینجا معلوم بود. زیر لب شهادتین را خواند. مرکز خرید مثل همیشه پر از صهیونیست بود.
هبه دراغمه
روسری سفیدش را محکم کرد و سربند لا اله الا الله را روی آن بست و بعد جلوی دوربین ایستاد. مثل همیشه قوی و با صلابت، میدانست این فیلم زمانی پخش خواهد شد که او دیگر در این دنیا نیست.
معصومه طوسی نژاد
«اشتباه شما همینجاست، من شهید میشوم. باید من را میان فرزندانم دفن کنید.» از جایش بلند شد، مطمئن بود خانم زینب حاجتش را میدهد. هر جایی که شده!
بانو حُدیث (مادربزرگ امام زمان)
شما در غیبت امام به شیوه جدش حسین عمل کنید؛ زیرا ایشان در ظاهر، «زینب» را به عنوان «وصیّ» انتخاب کرده بود، هرچند او هر آنچه امام سجّاد از علم الهی بیان میفرمود، انجام میداد.
سبیعه بنت حارث اسلمی
سبیعه بدون اطلاع همسرش مسلمان شده و پنهانی به حدیبیه مهاجرت کرده بود. همسر او به محض اطلاع از این مسئله راهی حدیبیه شد.
عطاف علیان
9 تیر 1403 1403-04-24 10:10آخرین مطالب
عدالت جنسیتی در ورزش
26 مهر 1403زنان الهامبخش ورزش ایران
25 مهر 1403پرداخت حق بیمه بیش از چهار هزار زن مددجوی سرپرست
25 مهر 1403مطالب پربازدید