هزارتوی خانه‌داری

زنان خانه دار
زنِ خانه‌داری که ریل اصلی حرکت اجتماعی نیروی شاغل است، در حال فروپاشی است و اثرات این فروپاشی در روح و جسم اجتماع نیز مشاهده می‌شود؛ به گونه‌ای که زنان به هر وجهی به‌دنبال دوری از حلقه‌ی «زن خانه‌دار» هستند، و گویی این دو کلمه توهینی به آن‎هاست.

به گزارش متادخت، زن خانه‌دار کلمه‌ای است که بارها به گوش ما خورده است. حتی در بسیاری از موارد  در پر کردن فرم‌های استخدامی ما از شغل مادر پرسیده شده‌است و ما جلوی مربع «خانه‌دار» را علامت زده‌ایم. در واقع همواره میان دو گزینه «شاغل» یا «خانه‌دار» قرار داشته‌ایم و این دو گزینه نشان می‌دهد که از دید عموم جامعه، خانه‌داری شغل نیست. اینجاست که مسئله اصلی خود را نشان می‌دهد؛ مسئله بودن یا نبودن!

 

خانه‌داری، شغل یا عادت؟

شغل بودن یا نبودن خانه‌داری مسئله‌ای است که دهه‌ها، سالیان و شاید سده‌هاست مورد بررسی قرار گرفته و اغلب در فرهنگ جوامع، به عنوان وظیفه زن در نظر گرفته شده ‌است. مسئله‌ای که شاید تا سه دهه قبل هم هنوز نمی‌توانستیم صحبت از شغل بودن آن کنیم. البته ناگفته پیداست که در متون دینی، به خانه‌داری زن به عنوان شغل نگریسته شده، چرا که آن ‌را وظیفه او ندانسته و حتی برای انجام آن‌ها از سمت زوج حق‌الزحمه در نظر گرفته ‌است.

اما دیدگاه سنتیِ به ظاهر دین‌شمول این نگاه را نسبت به خانه‌داری زنان ندارد و تمایلی هم به تغییر دیدگاه در این زمینه از خود نشان نمی‌دهد. حجب و از خودگذشتگی زنان ایرانی نیز مزید بر علت شده که این عنصر مهم در زندگی اجتماعی مغفول بماند. اما با تحولات جامعه دیگر جای مماشات نیست و باید وضعیت را تغییر داد.

زن خانه‌دارِ عبور کرده از تونلِ اشتباهات فرهنگی، اکنون در آزادراه روشنایی قرار دارد و باید دیده شود. انعکاس نور بر این زنِ خستگی‌ناپذیرِ بی‌ادعا، بر چشمان تماشاگرانِ پرمدعا می‌نوازد و دیگر نمی‌توان ادعای ندیدن آن‌ها را قبول کرد و باید حضورشان را به عنوان مهم‌ترین یا حداقل یکی از مهم‌ترین ارکان زندگی اجتماعی پذیرفت. این پذیرفتن نه به معنای تقدیر مناسبتی در ایامی خاص از سال و به صورت لفظی و متنی از پیش آماده شده‌ زیبا، که صد البته شایسته بسیار بیشتر از آنند، بلکه به معنای پذیرفتن حقوق اجتماعی و خانوادگی آنان است.

باید خانه‌داری را شغل دانست و برای آن مانند سایر مشاغل حدود و الزاماتی تعیین کرد. هرچند که مادران و همسران دلسوز ایرانی، عشق شعله‌ور خود به خانه و خانواده را، بدون در نظر گرفتن این بودن و نبودن، به منصه ظهور می‌گذارند و قدمی از وظایف خود نسبت به خانواده کوتاه نمی‌آیند. اما این مسئله، قصور دولت‌مردان و سیاست‌گذاران را کم نکرده و قانون حمایت از خانواده‌ای را می‌طلبد که زن خانه‌دار را ارج نهد و بر جبران زحمات زن، چه به صورت مادی و چه معنوی، همت گمارند.

در یک دهه اخیر تلاش‌هایی برای احقاق حقوق زنان خانه‌دار انجام شده‌است و طرح‌های مختلفی مانند بیمه زنان خانه‌دار، انجام گرفته است که بسیار محدود و در اکثر موارد ناکافی بوده‌اند. البته که نیاز به ارج‌گذاری از دولت‌مردان در کنار توجه ویژه حلقه نزدیک خانواده یعنی همسر و فرزندان به این موضوع است. در واقع پیش از این که به صورت حقوقی و قانونی، به ارزش‌گذاری خانه‌داری پرداخته شود، باید وجهه فرهنگی ارزش‌گذاری خانه‌داری و از داخل اعضای خانواده شکل بگیرد.

مرد خانواده باید چنان ارجی بر همسر خانه‌دار خود بنهد که فرزندان نیز، در آینه‌ پدر، خود را دیده و برای مادرِ خانه‌دار خود همان میزان ارج یا بیشتر را قائل شوند. این زمان است که می‌توان به توسعه اجتماعی این موضوع در سیاست‌گذاری‌های کشور، امیدوار بود و به صورت واقعی ارزش زن خانه‌دار معنا شود.

زنان و خانه داری

 

تبعات بی‌توجهی به زن خانه‌دار

روح تمام انسان‌ها، به صورت ذاتی نیاز به مراقبت از سوی اطرافیان دارد و حال که یک زن در شمایل مادر یا همسر، یکی از سخت‌ترین، پرتکرارترین و دائمی‌ترین فعالیت‌ها یعنی خانه‌داری را انجام می‌دهد، مراقبت از او دو چندان خواهد شد. و افسوس از روزی که «زن» که با تمام عشق خود وظایف سنگین و سخت خانه را انجام می‌دهد، نادیده گرفته شود.

«وظیفت رو داری انجام می‌دی»، «می‌خواستی مادر نشی»، «حالا انگار داره چیکار می‌کنه»؛ جملات پتک‌مانندی هستند که نه تنها خستگی جسم زن خانه‌دار را بر جان او باقی می‌گذارند بلکه روح او را می‌سایند. اینجاست که تحلیل و تخریب زن خانه‌دار آغاز می‌شود. این زن نه تنها سلامت جسم خود را برای حمایت از خانواده گذاشته‌است بلکه حالا روح خود را پایمال شده در زیر پای کسانی می‌داند که تمام این فعالیت‌ها را با عشق برای رشد آن‌ها انجام ‌داده‌است.

این زن دیگر سرزندگی و طراوت قبل خود را ندارد. دیگر، وجود خود را ارزشمند نمی‌بیند و خود را ستونی از ستون‌های خانواده تصور نمی‌کند و چه بدا به حال خانواده‌ای که ستون مستحکم آن دچار فرسایش و سستی شود. اما بی توجهی به این زن مقاوم به اینجا ختم نشده و سیل ویرانگر شخصیت زن خانه‌دار از خانه به اجتماع سرریز می‌شود. حال اجتماع است که این زن را بی‌اهمیت می‌داند و در گفتمان خود کمترین سهم را در پیشبرد اهداف کلان یک کشور به او می‌دهد.

این زن ناتوان و خسته از خانواده، حال با بی‌اهمیتی اجتماع روبرو می‌شود و یک بار دیگر سرشکستگی را تجربه می‌کند. زنِ خانه‌داری که ریل اصلی حرکت اجتماعی نیروی شاغل آن است، در حال فروپاشی است و اثرات این فروپاشی در روح و جسم اجتماع نیز مشاهده می‌شود؛ به گونه‌ای که زنان به هر وجهی به‌دنبال دوری از حلقه‌ی «زن خانه‌دار» هستند، و گویی این دو کلمه توهینی به آن‎هاست. پس لازم است تا دیر نشده و ریل محرک اقتصاد و اجتماع به صورت کامل تخریب نشده‌است، آن‌را بازسازی کرده و با حمایت‌هایی هر چند کوچک، از تخریب کامل آن جلوگیری کنیم.

 

به قلم شهلا جهانبازی، ارشد مطالعات زنان دانشگاه الزهرا​

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط