به گزارش متادخت؛ در همه روایتها از جنگ، آنچه بلندتر فریاد میزند، صدای انفجار و ویرانی است؛ اما آنچه بیصدا و تدریجی رخ میدهد، اثراتیست که سالها پس از پایان جنگ هم در جان آدمها باقی میماند. در میان این پیامدهای خاموش، سلامت روان و جسم زنان، بهویژه در بُعد پزشکی و هورمونی، کمتر مورد توجه قرار گرفته است. استرسِ مزمنِ ناشی از جنگ، جابهجایی، ناامنی، ترس و حتی بلاتکلیفیهای پس از آن میتواند بدنِ زنان را بهشدت درگیر کند. از اختلالاتِ هورمونی گرفته تا ناباروری، افسردگی، بیخوابی و اختلالاتِ اضطرابی، بیماریهایی هستند که ممکن است در ظاهر خاموش باشند، اما آثارشان درونی، فرساینده و گاه جبرانناپذیر است. نگاه به جنگ نباید تنها به میدانهای نبرد محدود بماند؛ بلکه باید به خانههایی هم که درگیرِ اضطراب خاموشاند، توجه کرد. زنانی که بار مراقبت، اضطراب، داغ و مقاومت را همزمان به دوش میکشند، اغلب قربانیانِ بیصدای جنگاند. این گزارش تلاشیست برای شنیدنِ همین صداهای خاموش؛ نگاهی به پیوندِ سلامت روان و جسمِ زنان در شرایط جنگی، و پاسخی به این پرسش که چگونه میتوان از فرسودگیِ خاموشِ آنان پیشگیری کرد.
آسیبهای خاموش؛ ریشه روانیِ اختلالاتِ زنان در بحرانهای جنگی
در شرایط جنگی، استرس به یکی از پایدارترین همراهانِ انسان تبدیل میشود. اما آنچه کمتر مورد توجه قرار میگیرد، نحوه اثرگذاری این استرسِ مزمن بر بدنِ زنان است. برخلاف واکنشهای آنیِ روان به اضطراب، استرسِ طولانیمدت میتواند بدن را بهتدریج واردِ وضعیت دفاعی کند؛ وضعیتی که در زنان اغلب منجر به اختلالاتِ پیچیدهتری میشود. بدنِ زنان، بهویژه از طریقِ سیستمِ غددِ درونریز، بهطور مستقیم تحتِ تأثیر اضطرابِ مداوم قرار دارد. هورمونهایی مانند کورتیزول و آدرنالین در مواجهه با ترس و ناامنی بهطور مکرر ترشح میشوند، و این تغییراتِ مکرر در عملکردِ هورمونی میتواند چرخه قاعدگی را مختل کرده، مشکلاتی مانند آمنوره (قطع قاعدگی)، دیسمنوره (قاعدگی دردناک)، را بههمراه داشته باشد.

علاوه بر آن، استرسِ مزمن یکی از عواملِ تحریککننده رشدِ کیستها، تشدیدِ سندرمِ پلیکیستیک (PCOS) و اختلالاتِ جنسی است. این تأثیرات، نهفقط در لحظه وقوعِ جنگ، بلکه گاهی سالها پس از آن نیز ادامه دارند، زیرا بدنِ زنان معمولاً حافظه هورمونیِ قویتری نسبت به مردان دارد و دیرتر به تعادل بازمیگردد. از سویِ دیگر، اضطرابهای جنگی میتوانند با نشانههایی مانند ریزشِ شدیدِ مو، افزایشِ وزنِ غیرقابلکنترل، یا مشکلاتِ پوستی خود را نشان دهند؛ ظاهری خاموش اما هشداردهنده. اینجاست که مراقبتهای روانجسمی برای زنان باید جزوِ اولویتهای سلامت در شرایطِ جنگی قرار بگیرد؛ نهفقط بهعنوان بخشی از خدماتِ درمانی، بلکه بهعنوان ضرورتی پیشگیرانه برای کاهشِ موجِ بیماریهای خاموشی که فردایِ جنگ سر برمیآورند.
جنگ، استرس و اختلالاتِ زنانه؛ روایتِ علمی از یک بحرانِ نادیدهگرفتهشده
دکتر سیما الیاسی، متخصصِ زنان و زایمان، در این گفتوگو معتقد است که نخستین اثرِ اضطرابِ جنگی بر بدنِ زنان، اختلال در نظمِ هورمونی است. بهگفته او، افزایشِ سطحِ کورتیزول یا همان هورمونِ استرس، میتواند چرخه قاعدگی را دچارِ بینظمی کرده، منجر به کاهشِ تخمکگذاری و در نهایت کاهشِ باروری شود. او میگوید:
«در زنانِ باردار نیز این اختلالات میتواند منجر به زایمانِ زودرس یا بروزِ عوارضِ جدی در روندِ بارداری شود.»
بهگفته الیاسی، استرس مستقیمترین نقش را در ایجاد یا تشدید بیماریهایی مانند اندومتریوز و فیبرومِ رحم ندارد، اما میتواند یکی از عواملِ محیطیِ مهم در تحریک یا پیشرفتِ آنها باشد؛ چرا که اضطراب، از طریقِ تغییراتِ ایمنی و التهابی، شرایطِ جسمی را مستعدِ رشدِ این عوارض میکند.
دکتر الیاسی همچنین به تأثیرِ روانی-جسمیِ استرس بر سلامتِ باروریِ زنان اشاره میکند و میگوید که اختلال در تعادلِ هورمونی میتواند منجر به دیر آغاز شدن یا قطعِ موقتِ دوره قاعدگی، افزایشِ زمان یا شدتِ آن، و حتی ناباروریِ موقت شود.
از نگاهِ او، کاهشِ جریانِ خون به اندامهای تولیدمثل و وارد شدنِ بدن به فازِ بقا (fight or flight) از جمله عواقبِ زیستیِ استرسِ شدید است که سلامتِ بارداری یا باروری را تهدید میکند.
الیاسی همچنین هشدار میدهد که زنان نباید به بهانه جنگ یا شرایطِ بحرانی، مراقبتهایِ پزشکیِ خود را به تأخیر بیندازند، چرا که گاهی یک بیماریِ ساده در نبودِ پیگیریِ بهموقع، میتواند به یک اختلالِ پیچیده تبدیل شود.
این متخصص با اشاره به تجربههای خود، از کاهشِ مراجعه زنان در زمانِ بحرانهایِ جنگیِ اخیر سخن میگوید و بر ضرورتِ حفظِ سلامتِ روانی در چنین شرایطی تأکید میکند.
او راهکارهایی مانند محدودسازیِ مواجهه با اخبارِ استرسزا، دریافتِ مراقبتهایِ منظمِ پزشکی، تغذیه سالم و حفظِ ارتباطِ اجتماعی را برای کنترلِ اضطراب توصیه میکند.
دکتر الیاسی در پایان بر همکاریِ تنگاتنگ میانِ پزشکانِ زنان و روانشناسان در مسیرِ مراقبت از سلامتِ جسمی و روانیِ زنان، بهویژه در دورانِ بارداری تأکید کرده و میگوید:
«در شبکه بهداشت، سلامتِ روانِ مادرانِ باردار دو بار غربالگری میشود و در صورتِ نیاز، روانشناس واردِ مسیرِ درمان میشود. این همکاری باید در همه سطوحِ درمانی تقویت شود، چرا که سلامتِ زنان، بنیانِ سلامتِ خانواده و جامعه است».
- مطلب مرتبط: چرا زنان به توجهات بیشتری در جنگ نیاز دارند؟
مراقبتهایِ زنانه در میدانِ بحران؛ وقتی نظامِ سلامت باید بازتعریف شود
در دلِ بحرانهایِ جنگی، ساختارهایِ بهداشتی و درمانی نیز دچارِ فروپاشی یا اولویتبندیهایِ جدید میشوند؛ در چنین شرایطی، سلامتِ زنان اغلب در سایه قرار میگیرد. چهبسا امکاناتِ پزشکی به سمتِ رسیدگی به مجروحانِ نظامی، مردان یا آسیبدیدگانِ فوری سوق داده شود، و نیازهایِ بهظاهر «غیرفوریِ» زنان، مانند سلامتِ باروری، روان و هورمونی، نادیده گرفته شوند.
این در حالی است که زنان در بسترِ همین بحرانها، نیازمندِ مراقبتهایِ ویژهتری هستند، زیرا هم از نظرِ فیزیولوژیک آسیبپذیرترند و هم بارِ مسئولیتِ خانواده را در غیابِ مردان یا در شرایطِ بیثبات بر دوش دارند.
ایجادِ کلینیکهایِ تخصصیِ سیار برای زنان، در نظر گرفتنِ کیتهایِ بهداشتِ باروری در کمکهایِ اضطراری، و طراحیِ پروتکلهایِ سلامتِ روان با نگاهِ جنسیتی میتواند بخشی از بازتعریفِ نظامِ سلامت در شرایطِ بحرانی باشد.
در غیر این صورت، با بحرانی خاموش اما روبهگسترش در دلِ بحرانِ جنگ مواجه خواهیم شد؛ بحرانی که قربانیانش کمتر فریاد میزنند، اما بیشتر فرو میریزند.

سلامتِ روانِ زنان؛ ضرورتِ نادیدهگرفتهشده در سایه جنگ و بحران
بر اساسِ آنچه دکتر الیاسی بهروشنی تشریح کرد، سلامتِ روانِ زنان در موقعیتهایِ بحرانی، از جمله جنگ، فقر، مهاجرت و بیثباتیِ اجتماعی، دچارِ آسیبهایِ چندوجهی میشود. در چنین شرایطی، زنان نهتنها قربانیِ بحران هستند، بلکه بهدلیلِ نقشهایِ چندگانهای که در خانواده، اجتماع و تربیتِ نسل دارند، بارِ مضاعفِ روانی را نیز متحمل میشوند.
این آسیبها در سکوت و بیتوجهیِ نهادهایِ تصمیمگیر ریشه میدوانند و اغلب تحتِ عنوانِ «بیماریِ خاموش» به حاشیه رانده میشوند. بر همین اساس، نخستین گام برای کاهشِ این بحران، بهرسمیت شناختنِ سلامتِ روان بهعنوانِ یک اولویتِ ملی و جنسیتی در سیاستگذاریهایِ اجتماعی و درمانی است.
باید سلامتِ روان در کنارِ امنیت، تغذیه و مسکن، در صدرِ نیازهایِ اساسیِ جوامعِ بحرانزده قرار گیرد. همچنین، بهکارگیریِ متخصصانِ بومی، آموزشِ نیروهایِ داوطلب در زمینه کمکهایِ اولیه روانشناختی و ایجادِ مراکزِ مشاوره سیار و کمهزینه میتواند در کاهشِ فشارهایِ روانی مؤثر باشد.
از سویِ دیگر، ضروری است که روایتِ زنان از رنجهایِ روانیِ خود شنیده شود. در سکوتی که بر بیماریهایِ روانی حاکم است، گفتمانهایِ عمومی و رسانهای میتوانند نقشی مهم در برهم زدنِ این سکوت و شکستنِ تابوها ایفا کنند.
- بیشتر بخوانید: زنان منجیان زندگی روزمره در جنگ
انتشارِ گزارشها، مصاحبه با فعالانِ حوزه سلامت، و بازنماییِ واقعگرایانه وضعیتِ روانیِ زنان در سینما، ادبیات و رسانه، زمینهای برای درکِ عمیقتر و همدلیِ اجتماعی فراهم میکند.
در پایان باید گفت که درمانِ زخمهایِ روانیِ زنان در بحران، صرفاً از مسیرِ دارو و درمان نمیگذرد، بلکه نیازمندِ همصداییِ سیاست، جامعه و نهادهایِ فرهنگی برای بازسازیِ امید و هویتِ از دسترفته زنان است؛ زنانی که قهرمانانِ خاموشِ بازماندن از جنگ و عبور از تاریکیاند.
✍🏻 به گزارش مهدیه سادات نقیبی؛ خبرنگار









