به گزارش متادخت، در قسمت پیشین تلاش شد تا به تحول ساختاری خانواده در طول زمان پرداخته شود و در یادداشت حاضر، به مزایای خانوادهی گسترده و علل تغییر و تحول در آن پرداخته خواهد شد.
خانواده گسترده، هویت مشترک یک نسل
نگاه کردن به خصلتهای بزرگترها به وضوح نشان میدهد که مادربزرگهای ما نسبت به مسئله خویشاوندی دلسوزتر و مسئولیتپذیرتر بودند. یکی از دلایل مهم آن، کودکیای بود که آنها سپری کرده بودند. اگر امروزه همبازی کودکان نهایتاً برادر یا خواهرهایشان هستند، در ساختار خانواده گسترده، به دلیل مرکزیتی که پدربزرگ و مادربزرگ در خانه یک یا چند تن از فرزندانشان ایجاد میکردند، تعاملات عمه، عمو، خاله و امثال آنان بسیار پررنگتر میشد. لذا پیوندهای خویشاوندی معنا و مفهوم گستردهتری پیدا میکرد. عمهای که همچون یک مادر در زمان غیبت والدین از فرزندان پرستاری میکرد یا فرزندان خالهای که همبازیهای ثابت کودکی مادربزرگها به حساب میآمدند و تفاوت چندانی با نسبت خواهری و برادری نداشتند و بسیاری از مصادیق دیگر که موجب شکلگیری پیوندهای عمیق خویشاوندی میشد.
این پیوندهای عاطفی و خونی، یک نظام حق و تکلیف در خانواده ایجاد میکرد که میتوانست در شرایط خاص بسیاری از مشکلات افراد را برطرف کند. به طور مثال نگهداری و همنشینی با مادربزرگ و پدربزرگ به عهده فرزندان و نوهها بود که خود مزیتهای فرهنگی بسیاری را به همراه داشت. مثلاً نوهها در کنار آنان اصول زندگی را یاد میگرفتند، مناسک دینی برایشان تثبیت میشد، سنتها و رسوم خانوادگی، ملی و دینی به آنها انتقال پیدا میکرد؛ اتفاقی که به دلیل مشغله والدین این روزها بیشتر بر عهده مدارس گذاشته شده و به شکل انتخابی توسط نهادها به نسل جدید منتقل میشود. در کنار آن، مزیتهای اقتصادی و اجتماعی نیز وجود داشت. به طور مثال چون بزرگترها بیشتر در روند زندگی فرزندانشان بودند، در بزنگاهها میتوانستند کمکهای مالی، مهارتی و اجتماعی به آنها بدهند. به تبع آن، دست والدین برای تسهیل بسترهای ازدواج زودترِ جوانان بسیار بازتر بود.

دایهگری دیجیتال؛ حقیقت یا فاجعه؟
امروزه بسیاری از خدماتی که در گذشته به واسطه گستردگی خانواده تأمین میشد، توسط نهادها ارائه میشود که مزیتها و مضرات خاص خود را دارد. به طور مثال در ساختارهای سنتی، خویشاوندان نقش پررنگی در کمک به مادر در مراقبت از فرزندان داشتند؛ همچنین همیاری خاله، مادربزرگ و عمه در نگهداری کودک را میتوان نام برد. با گذر زمان و شکلگیری عصر مدرن، نهادهایی همچون مهدکودکها سعی کردند که جایگزین بسترهای سنتی شوند. امروزه، با رشد عرصههای سایبری و کمرنگ شدن بعضی از نهادها، شاهد شکلگیری سایتها و یا اپلیکیشنهایی هستیم که کودکان را در یک نقطه نگه میدارند و به عبارتی نوعی از «دایهگری دیجیتال»، «پستونک دیجیتال1» و امثال آن را ایجاد میکنند تا والدین به مشغلههای روزمره خود رسیدگی کنند. به عبارتی این روند، پرورش اجتماعی فرزندان را از بطن خانواده جدا کرده و به یک فضای جهانیشده و سایبری سپرده است؛ فضایی که محتوای آن لزوماً بومیسازی نشده و در بسیاری از مواقع حتی قابلیت کنترل و مدیریت نیز ندارد. در مقابل، در خانواده سنتی، مادربزرگها و پدربزرگها که عموماً در کودکی کنار نوهها بودند و نقش پررنگی در مراقبت از آنان داشتند، در سن پیری و کهنسالی تحت حمایت نوادگانشان قرار میگرفتند. اما با ظهور مدرنیته و گستردگی نهادهای خدماتی، این مسئله نیز بیشتر به شرکتهای پرستاری یا خانههای سالمندان واگذار شد و این رابطهی متقابل عاطفی و کارکردی در خانواده رنگ باخت.
- بیشتر بخوانید: زنان، تعیین کننده الگوی مصرف
وامهای محلی؛ یادگار روزگار اعتماد
متناسب با تغییرات اجتماعی و همچنین تغییرات ساختاری خانواده، مشابه موضوع فوق برای سازوکارهای اقتصادی هم به وجود آمد. به طور مثال در بستر سنتی، افراد در صورت داشتن مشکل اقتصادی در وهله اول به سراغ اعضای نزدیک خانواده، کمکهای مالی والدین یا قرضالحسنههایی که به صورت گردشی وجود داشت میرفتند، یا از اعتبار شخصی یا خانوادگی برای گرفتن وامهای محلی استفاده میکردند. با شکلگیری نهادهای بانکی، عموم کمکهای مالی از شکل سنتی خارج شد و به شکل نهادی به بانکها وابسته گردید. در سازوکارهای بانکی سالم، اولویتی برای کمک به خویشاوندها وجود ندارد، کمااینکه در فرهنگ اسلامی و ایرانی، خانواده و همسایه در اولویتهای توجه و کمک هستند. این مسئله نشاندهنده یک رابطه متقابل بین نقش کارکردی خانواده، روابط عاطفی بین اعضای آن و گردش اطلاعاتی میان اعضای خانواده است. به عبارتی افراد به دلیل فاصلهای که از فضای زندگی هم دارند، روابط عاطفی گسستهتری را شکل دادهاند، نسبت به شرایط و سختیهای زندگی هم آگاهی کمتری دارند و از طرفی به دلیل تضعیف هویت خاندانی، احساس مسئولیت کمتری نسبت به خویشاوندان دورتر خود میکنند. همین موضوع سبب میشود که کارکرد سنتی خانواده کاهش پیدا کرده و انسان امروز یکی از پشتوانههای اجتماعی، عاطفی و اقتصادی خود را به شکلی تقلیلیافته در کنار خویش داشته باشد.

مرز باریک میان صمیمیت و دخالت فامیلی
قسمتی از این تغییرات ساختاری در خانواده ناگزیر و به دلیل مشکلات معیشتی، فرهنگی، سکونتگاههای کوچک و امثال آن است و قسمتی دیگر به دلیل انتخاب اشخاص. این انتخاب ناشی از بعضی مضراتی است که در خانوادههای گسترده وجود داشته است. به طور مثال افراد به دلیل احساس صمیمیت و درهمتنیدگی زندگیها، اجازه اظهار نظر یا اعمال نفوذ در زندگی شخصی خویشاوندان را به خود میدادند. مرز باریک میان صمیمیت و دخالت، برای انسان عصر جدید بسیار پررنگ است و هرگونه تعدی به آن بارقهای از نقض استقلال فرد، قدرت اختیار او و نقض حریم شخصی وی برداشت میشود. لذا در کنار تمامی مزیتهایی که برای خانوادهی گسترده شمرده شد، باید به این پرسش پاسخ داد که «آیا اساساً برای انسان عصر حاضر، بازگشت به خانوادهی گسترده مطلوب خواهد بود؟!»
در پاسخ به این پرسش باید به سراغ سلسله مطالعات روانشناسانه، جامعهشناختی و حتی معماری برویم. اما در یک اظهار نظر کلی میتوان مطرح کرد که آن همه مزیت فرهنگی و اجتماعی ارزش آن را دارد که معماران خانههایی بزرگتر و با حفظ حریم خصوصی طراحی کنند، روانشناسان دورههایی برای احترام طرفین به عقاید و روشهای تربیتی ـ سبک زندگی بگذارند و جامعهشناسان از سیاستگذاریهای لازم سخن بگویند.
منابع
- نصیری, بهاره و بختیاری, آمنه . (1403). آسیب شناسی تجربه زیسته مادران از دایه گری دیجیتال. مطالعات راهبردی ارتباطات, 4(4), 95-109. doi: 10.22034/rcc.2024.2039838.1161
- سوره بقره/ آیه 215
سیده فاطمه فیروزآبادی، پژوهشگر حوزه زنان









