به گزارش متادخت، درادامه سلسله یادداشتها با موضوع سایبرفمینیسم، در این یادداشت قصد داریم تغییر عرصه کنشگری فمینیستها را طی دههها فعالیتشان بررسی کنیم و مشاهده کنیم که در این تغییرِ عرصه چه اتفاقاتی برای کنشگری زنانه افتاده است.
در دهههای گذشته، کنشگری زنان پیوند عمیقی با خیابان، شعار و تجمع داشت. بدنی که در معرض خطر بود، صدایی که باید شنیده میشد و متنی که بهصورت مانیفست منتشر میگردید، عناصر اصلی فمینیسم بودند. اما از آغاز قرن بیستویکم، صحنه اعتراض از خیابان به صفحهنمایش منتقل شد. هشتگها جای شعارها را گرفتند و روایتهای شخصی، بیانیههای جمعی را کنار زدند.

این دگرگونی صرفاً تغییر ابزار نیست، بلکه بازتابی از تحولی عمیقتر در منطق قدرت و رسانه است. فمینیسم دیگر فقط جنبشی برای حضور در عرصه عمومی نبود، بلکه تلاش میکرد در جهانی که توسط الگوریتمها، دادهها و شبکهها اداره میشود، صدا و بدن خود را بازتعریف کند. بررسی این تغییر، یعنی از مانیفستنگاری تا هشتگگذاری، ضرورتی است برای فهم اینکه چگونه زنان در عصر دیجیتال شیوههای نوینی از مبارزه، همبستگی و بازنمایی خویش را میسازند و درعینحال، چگونه این فضاهای جدید ممکن است در دل خود اَشکال تازهای از سکوت، کنترل و کالاییسازی را نیز پنهان کرده باشند.
از خیابان تا صفحهنمایش: دگرگونی میدان کنشگری
در دهههای میانی قرن بیستم، کنشگری فمینیستی عمدتاً در عرصه عمومی و در قالب تظاهرات خیابانی، مانیفستهای جمعی و نهادهای سازمانیافته ظهور مییافت. خیابانها و دانشگاهها صحنه مقاومت در برابر ساختارهای پدرسالارانه بودند و مانیفستهای فمینیستی، از «رمز و راز زنانه» بتی فریدان تا بیانیههای موج دوم، ابزار تولید گفتمان جمعی محسوب میشدند.

اما در آغاز قرن بیستویکم، با ظهور اینترنت و شبکههای اجتماعی، میدان کنشگری از خیابان به صفحهنمایش منتقل شد؛ تحولی که مانوئل کاستلز[1] آن را «گذار از سازمان به شبکه» مینامد.
در این جهان شبکهای، سوژه فمینیستی دیگر لزوماً در یک تجمع فیزیکی حضور ندارد؛ بلکه در کنشهای آنلاین، هشتگها و پستهای همزمان با میلیونها کاربر مشارکت میکند. به عبارتی فمینیسم در عصر رسانههای اجتماعی به شکلی از کنشگری دادهمحور و بدنمحور تبدیل میشود که در آن «اشتراک تجربه» جایگزین «همزمانی مکانی» میشود.[2]
بااینحال، عدهای هشدار میدهند که این شکل از حضور دیجیتال، اگرچه مشارکت گستردهتر را ممکن میکند، اما خطر تضعیف همبستگی واقعی را نیز در پی دارد؛ امری که فمینیسم، دههها در پی آن بود که زنان را در مبارزه علیه نظام مردسالار تجمیع کند و گاه در اشکال افراطی و رادیکال حتی زنان را در انتخابهای شخصی هم آزاد نمیدانست.
- بیشتر بخوانید: فمینیسمزدگی به سبک اسلامی
مانیفستهای فمینیستی: از شعار تا نظریه
مانیفستها از نخستین ابزارهای فمینیسم برای تولید صدا و هویت جمعی بودند. در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، زمانی که فمینیستها در پی یافتن زبانی مشترک برای بیان ستمهای علیه خود بودند، نوشتن مانیفست به مثابه عمل سیاسی، معنایی فراتر از بیان عقیده داشت؛ مانیفست «اعلام حضور در عرصه قدرت» بود.[3]
مانیفستهایی چون «رمز و راز زنانه» بتی فریدان (1963)، تجربه زنان خانهدار آمریکایی را به مسئلهای سیاسی بدل کردند.[4] اندکی بعد، شولامیت فایرستون در کتاب دیالکتیک جنسیت، با تلفیق فمینیسم و مارکسیسم، از ضرورت انقلاب زیستی و فناورانه برای پایان دادن به سلطهی مردان سخن گفت.[5]
در همین دوران، مانیفستهای رادیکالتری چون مانیفست [6]SCUM والری سولاناس، زبان سیاسی فمینیسم را به افراطیترین شکل ممکن رساندند و از نابودی کامل نظام مردسالار سخن گفتند.[7] این مانیفستها نشان دادند که فمینیسم فقط نقد اجتماعی نیست، بلکه پروژهای برای ساخت مناسبات جدیدی برای جامعه است.
ژولیت میچل تعبیری دارد با این مضمون که فمینیسم با نگارش مانیفست همان روشنگری که مانیفست مارکسیسم برای توده مردم داشت را انجام میدهد و زنان را از وضع خود آگاه میکند.[8]
این سنت مکتوب در فمینیسم، بذر همان کنشگری دیجیتالی را کاشت که امروز در قالب پستها، هشتگها و روایتهای شبکهای ادامه یافته است. بهبیان دیگر و با تعبیر فمینیستی، هر هشتگ امروز پژواکِ یک مانیفستِ دیروز است.
- بیشتر بخوانید: مروری بر نظریه، تاریخ و تنوع درونی فمینیسم
از مانیفست تا هشتگ: بازاندیشی کنشگری فمینیستی در عصر دیجیتال
گذار فمینیسم از مانیفستهای چاپی دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ به کنشگری دیجیتال امروز، نشانه تحولی مهم در زبان و میدان مبارزه فمینیستی است. اگر در گذشته متونی چون SCUM Manifesto والری سولاناس (1967) خشم و اعتراض را در قالب نوشتاری افراطی بیان میکردند، در جهان امروز، این انرژی به شکل هشتگها و کمپینهای مجازی بروز یافته است. بااینحال، این انتقال صرفاً تغییر رسانه نیست، بلکه بازتاب تغییر در منطق قدرت است؛ قدرتی که از نهاد و دولت به پلتفرم و الگوریتم منتقل شده است.[9]
در ظاهر، شبکههای اجتماعی امکان صدابخشی به زنان و بهویژه به حاشیهراندهشدگان را فراهم کردهاند، اما همان فضا که قرار است میدان رهایی باشد، اغلب به ابزاری برای تجاریسازی مقاومت بدل میشود. کمپینهایی چون #MeToo یا#TimesUp گرچه تجربه خشونت جنسی را از حیطه خصوصی به عرصه عمومی آوردند، اما در عین گسترش بیان تجربههای زنانه، الگوریتمها و منطق دادهمحور پلتفرمها، این تجربهها را در قالبهایی استاندارد و قابل اندازهگیری بازتولید کردند، بهگونهای که از زیست واقعی فاصله گرفته و در چرخه مصرف رسانهای قرار گرفتند.

از این منظر، کنشگری دیجیتال را نباید صرفاً امتداد فمینیسم کلاسیک، بلکه صحنهای از مذاکره میان رهایی و کنترل دانست. فمینیسم در عصر دیجیتال ناگزیر در میانه دو نیرو حرکت میکند: میل به بیان و همبستگی از یک سو، و جذبشدن در منطق سرمایهداری پلتفرمی از سوی دیگر.[10]
نتیجهگیری: آینده کنشگری زنانه در جهان دیجیتال
کنشگری زنانه در فضای مجازی، هرچند افقهای تازهای از بیان، همبستگی و دیدهشدن را گشوده، اما در نهایت درون ساختارهایی شکل میگیرد که قدرت را به شیوهای نامرئی بازتولید میکنند. فضای دیجیتال که زمانی بهعنوان «آرمانشهر برابری» معرفی میشد، اکنون به میدان رقابت برای توجه و سرمایه نمادین تبدیل شده است؛ جایی که الگوریتمها، برندها و دادهها، مرزهای کنشگری را تعریف میکنند.
فمینیسم در این فضا بیش از آنکه صرفاً جنبش مقاومت باشد، به نوعی «هویت نمایشی» بدل شده است؛ هویتی که در قالب پست، هشتگ و تصویر بازتولید میشود و از این طریق، در منطق سرمایهداری پلتفرمی ادغام میگردد. در این شرایط، اگرچه شبکههای اجتماعی میتوانند بستری برای همبستگی جهانی زنان فراهم کنند، اما همین همبستگی در خطر تقلیل یافتن به کنشی نمادین و کوتاهمدت است؛ نوعی اکتیویسم مصرفی که بیش از آنکه تغییری پایدار ایجاد کند، احساس مشارکت را شبیهسازی میکند.

از این منظر، آینده کنشگری زنانه در جهان دیجیتال نه در بازتکرار شعارهای برابریخواهانه، بلکه در توان بازاندیشی انتقادی نسبت به زیرساختهای فناورانه و اقتصادی نهفته است، که حتی با بازگشت به بدنه نظری و فکری فمینیسم قرن بیستمی هم بعید است بتواند تجربه زیسته زنان را در مقابل جذابیت الگوریتمی مقاوم کند.
و در آخر، در مسیر گذار از مانیفستهای پرشور قرن بیستم فمینیستی به کنشگری هشتگی در عصر دیجیتال، فمینیسم گویی از یک گفتمان رهاییبخش به نوعی الگوی مصرف فرهنگی بدل شده است. جنبشهایی که روزگاری علیه نظم مسلط سخن میگفتند، اکنون در پلتفرمهایی فعالیت میکنند که خود بخشی از همان نظم سرمایهدارانهاند. شبکههای اجتماعی، بهجای گسترش آگاهی انتقادی، گاه سطحیترین اشکال مشارکت را به «کنش سیاسی» ارتقا میدهند و در نتیجه، فمینیسم دیجیتال با شعار رهایی بخشی در معرض دو خطر است: یک، از دست دادن عمق نظری و دو، تبدیل شدن به ابزار بازاری برای نمایش عدالتخواهی.
منابع
[1] Castells, Manuel. (2012). Networks of Outrage and Hope: Social Movements in the Internet Age
[2] Baer, Hester. (2016). Redoing feminism: Digital activism, body politics, and neoliberalism
[3] Mitchell, Juliet. (1971). Woman’s Estate
[4] Friedan, B. (1963). The feminine mystique
[5] Firestone, S. (1970). The dialectic of sex: The case for feminist revolution
[6] مانیفست SCUM بیانیهای رادیکال از والری سولاناس (۱۹۶۷) است که با زبانی تند و هجوآمیز سلطهی مردسالار را بهچالش میکشد.
[7] Solanas, V. (1967). SCUM manifesto
[8] Mitchell, J. (1971). Woman’s estate
[9] Banet-Weiser, S. (2018). Empowered: Popular feminism and popular misogyny
[10] Mendes, K., Ringrose, J., & Keller, J. (2019). Digital feminism: Activism in the 21st century
✍🏻 سارا مهدیپور، پژوهشگر حوزه زنان و خانواده









