سوده بنت عمار بن اشتر

سوده بی‌پروا به معاویه تاخت او آمده بود تا حق خودش و دیگران را بگیرد.

به گزارش متادخت، سوده چنان بر معاویه تاخته بود که خشم معاویه برانگیخته شده بود. او به کاخ معاویه آمده تا از کارگزار او در عراق شکایت کند. معاویه شروع به تهدید سوده کرد. سوده که خشم معاویه را دید لحظاتی سکوت کرد و بعد شروع به خواندن شعری کرد:

درود خداوند بر آن روان پاکی باد که اکنون در آغوش خاک خفته است و عدالت نیز با او در قبر مدفون گشت. آن چنان با حق پیمان بسته و با آن درآمیخته بود که هرگز به خود اجازه نمی­‌داد حق را به چیزی عوض کند، پس حق و ایمان همواره ملازم او بودند. معاویه که کنجکاو شده بود پرسید: در مورد چه کسی حرف می­زنی؟ سوده گفت: به خدا که او امیرمومنان و پیشوای پرهیزکاران حضرت علی(ع) بود. روزی برای شکایت از یکی از کارگزارانش به نزد او رفتم او در حال نماز بود، نمازش که تمام شد با خوشرویی سلام کرد و بعد فرمود: کاری داری؟ گفتم: آری فلان کارگزار تو در امر زکات به ما ستم می­‌کند و برای علی درد و دل کردم. علی که سخنان من را شنید و چون دانست که راست می­‌گویم گریه کرد و گفت: خداوندا تو گواه منی که به اینها نگفته بودم به مردم ستم روا دارند. آن گاه پوستینی برداشت و در آن نوشت: «بسم الله رحمن الرحیم به محض خواندن این نامه، دست از کارت بردار و اموالی را که فراهم کرده‌­ای حفظ کن تا کسی که کار را از تو تحویل می­‌گیرد به تو برسد. والسلام.» نامه را به دست من داد و چنان عجله داشت که حتی نامه را مهر نکرد و در پاکت نگذاشت و من نامه را به کارگزار رساندم و او از کار برکنار شد. معاویه خشمگین فریاد کشید: علی بن ابی­‌طالب شما را گستاخ و باجرأت نموده است که در برابر حاکم این گونه بی‌­پروا سخن می­‌گویی. سپس دستور داد تا کارگزارانش که به سوده جفا نموده بودند اموال سوده را بازپس دهند. سوده بدون ترس پرسید این دستور برای من است یا برای همه؟ معاویه لبخند تمسخرآمیزی زد و گفت: تو به دیگران چه کار داری؟ سوده گفت: من هم چون دیگران. اگر این پیگیری برای دیگران نباشد من خود را مستحق آن نمی‌­دانم. معاویه مجبور شد در نامه­‌اش از کارگزارش بخواهد اموال همه اهل قبیله همدان را پس دهد.

عیان الشیعه، ج 7، ص 324

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط