سپیده کاشانی
28 فروردین 1402 1403-04-24 10:16سپیده کاشانی
- متادخت
- 28 فروردین 1402
- 8:49 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، روز به روز حالش بدتر میشد. خودش میدانست وقت زیادی نمانده، کشوی میز را باز کرد قلم و کاغذی بیرون آورد و شروع کرد به نوشتن وصیتنامه؛ چند خطی که نوشت کمی دست نگه داشت به کاغد خیره شده قطره اشکی از گونهاش سرازیر شد و روی وصیتنامهاش افتاد. دوباره شروع به نوشتن کرد:«در مجلسی که ترتیب خواهید داد، از تمام دوستان و آشنایان بخواهید که مرا ببخشند و حلال کنند. اگر در مدت زندگی جسارت کردهام، از آنها صمیمانه امید بخشش دارم. دعا کنید من با اجر شهادت از دنیا رفته باشم.»
همیشه دوست داشت شهید شود ولی انگار برایش چیز دیگری رقم خورده بود. او بارها به جبههها سفر کرده بود و با پسرش به خاکریزها سر زده بود؛ هویزه، خاکریزهای کوتالشیخ، فتحالمبین، بستان و سوسنگرد. اما حالا این جا بود در لندن شهری که دوستش نداشت، منتظر عمل جراحی که خودش گمان نمیکرد تاثیری برای او داشته باشد. درد باز به سراغش آمد باید مسکنی میخورد تا شاید بتواند وصیتنامهاش را تمام کند. به سختی از جایش بلند شد همانطور که به سمت داروهایش میرفت آرام شعری از اشعار خودش را زیر لب زمزمه میکرد:
معبود تویی، از تو امان میخواهم
زان چشمه سرمدی، نشان میخواهم
گفتی که شهید، زندهی جاوید است
یارب ز تو عمرِ جاودان میخواهم
همانطور که شعرش را زیر لب تکرار میکرد با خودش فکر کرد حالا که شهادت نصیبش نشده است بهتر است وصیت کند در جوار قطعه شهدا او را به خاک بسپارند. قرصش را برداشت و در دهان گذاشت، لیوان آب را لاجرعه سر کشید. چشمانش را بست و نفس عمیقی کشید، میخواست قطعه شهدا را به یاد بیاورد. دلش برای نفس کشیدن در قطعه شهدای گمنام تنگ شده بود. لحظاتی که گذشت چشمانش را باز کرد باید وصیت نامهاش را تمام میکرد، کارهای ناتمامی داشت که باید در این فرصت کم به سرانجام میرساند.
مطالب مرتبط
ام غانم
زینالعابدین سنگها را در دست گرفت و مهر خود را بر آنها زد و دوباره به امغانم سپرد و آرام گفت: این کار سِری است که نباید کسی را از آن مطلع کنی..!
زینب علی ابوسالم
دختر هجده ساله فلسطینی که قصد داشت داخل یک اتوبوس عملیات استشهادی انجام دهد توسط پلیش شناسایی شد و در زمان دستگیری خودش را در میان صهیونیستها منفجر کرد و ۳۵ صهیونیست به خاک و خون کشیده شدند.
اسماء بنت یزید انصاری اوسی
اسماء دختر یزید بن سکن انصاری اوسی، از سخنورترین زنان عرب و محدثه بود که به شجاعت و دلیری شهرت داشت. او در این نبرد با شدت گرفتن جنگ به میدان رفت و 9 تن از رومیان را از پای درآورد.
نیره سادات احتشام رضوی
نیره سادات یک ساعت و نیم بیوقفه سخنرانی کرد و بعضی از مردم در گوش هم زمزمه میکردند که روح نواب صفوی در همسرش حلول کرده است!
شهناز محمدی زاده
سلام منو به پدر و مادرم برسون و بگو که منو ببخشن و از راهی که انتخاب کردم، راضی باشن. من خوشحالم که دارم شهید میشم.
وفا علی ادریس
نزدیک مرکز خرید که رسید ایستاد برگشت و پشت سرش را نگاه کرد و با خودش فکر کرد کاش مسجدالاقصی از اینجا معلوم بود. زیر لب شهادتین را خواند. مرکز خرید مثل همیشه پر از صهیونیست بود.
سپیده کاشانی
28 فروردین 1402 1403-04-24 10:16آخرین مطالب
هوش مصنوعی و عدالت جنسیتی
30 آبان 1403ام غانم
30 آبان 1403نقش زنان در حوزه مقاومت بر اساس مدلهای اسلامی
30 آبان 1403مطالب پربازدید