زرقا بنت عدی بن قیس

زرقا از زنانی بود که در جنگ صفین چنان میدان‌داری کرده بود که حتی پس از شهادت امام علی (ع) معاویه دست از سر او برنداشت.

به گزارش متادخت، معاویه نگاهی به دوستانش کرد و جامی را که در دست داشت سر کشید و گفت: هیچ کدام از شما زرقا را در روز صفین به یاد دارد؟ عمروعاص خمیازه‌ای کشید و گفت: به یاد داریم؟ حتی سخنانش را از حفظ هستیم. معاویه دستی به ریش‌هایش کشید و گفت: اگر بخواهید در مورد او رأیی بدهید چه می‌دهید؟ عتبه بن ولید گفت: او را با شمشیر بکشید تا کیفر اعمالش را ببیند. معاویه نیشخندی زد و گفت: بد رأیی دادی. آیا برای من قبیح نیست که مرتکب قتل زنی بشوم و این عار برای من بماند که زنی را کشتم. بهتر است به حاکم کوفه دستور بدهم او را به همراه محارمش با ساز و برگ و احترام به شام بفرستد.

***

حاکم نامه را به سوی زرقا گرفت. زرقا نامه را باز کرد و خواند، سپس نگاهی به حاکم کوفه کرد و گفت: اگر به اختیار خودم باشد به شام نمی‌روم مگر مجبورم کنید. لبخندی شیطانی روی لبان حاکم نشست و گفت: اختیاری نداری.

***

زرقا وارد بارگاه معاویه شد. معاویه برخواست و از او به گرمی استقبال کرد. زرقا اما چیزی نمی‌گفت. معاویه رو به زرقا کرد و گفت: می‌دانی تو را به چه منظور اینجا آورده‌ایم؟ زرقا گفت: نمی‌دانم. معاویه سیبی را از میان میوه‌های مقابلش برداشت و همانطور که با آن بازی می‌کرد، گفت: تو همان نیستی که در جنگ صفین، سوار بر شتر سرخ مو شده و در وسط میدان نبرد ایستاده بودی و مردم را به جنگ تشویق و آتش نبرد را روشن می­‌کردی؟ منظورت از این کار چه بود؟ زرقا گفت: هر کس درست بیاندیشد می‌فهمد. معاویه گفت: تو مردم را تشویق به جنگ می­کردی و میگفتی؛ مهاجرین و انصار باید صبر کنند و در راه حمایت حق و برانداختن باطل کوشا باشند؛ بدانید که خضاب زنان از حنا و خضاب مردان از خون است.

زرقا نفسی عمیق کشید و گفت: آن روز خیر و شر در مقابل یکدیگر قرار گرفته بودند. معاویه با خنده‌ای تحقیرآمیز گفت: وفاداری شما نسبت به علی پس از مرگش، از محبت شما به او در دوره حیاتش عجیب‌تر است.

زرقا نفسی به آسودگی کشید، کارش را خوب انجام داده بود.

 

 

 

 

دیدگاه خود را اینجا قرار دهید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

مطالب مرتبط