مجنون
10 خرداد 1402 1402-04-31 12:19مجنون
- متادخت
- 10 خرداد 1402
- 11:47 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، از در دادگاه بیرون میآید و نفس راحتی میکشد. درخواست فسخ ازدواجش را به دادگاه داده بود. وکیل میگفت قاضی بی برو برگرد دستور به فسخ ازدواجشان میدهد. انگار همین دیروز بود که سروش با خانوادهاش به خواستگاری آمد، مادرش میگفت او را در خانه عمهاش دیده؛ همسایه عمه صدیقه بودند. وضع مالیشان خوب بود، دستشان به دهنشان میرسید. میگفتند همهجوره تک پسرشان را حمایت میکنند. سروش خیلی آرام بود و زیاد حرف نمیزد. این حرف نزدنهایش شک به دلش انداخته بود اما مال و منالشان بدجور دهن همه را بسته بود، حتی خودش را.
دلش یک زندگی آرام و بیدغدغه میخواست. دلش نمیخواست مثل مادرش زندگی کند و همیشه حسرت به دل باشد. مادرش میگفت: این ساکت بودن سروش بخاطر خجالتی بودنش است بعد از عقد درست میشود.
مراسم عقد را خانواده سروش مجلل و بیعیب و نقص گرفتند. آن روزها در پوست خودش نمیگنجید. همه جا حرف او بود و شانسی که آورده. وقتی برای اولین بار تنها به خانه سروش رفت متوجه شد که چیزی وجود دارد که او از آن بیخبر است. اولین بار که دید مادر سروش به او قرص میدهد تعجب کرد. وقتی پرسید این قرصها چیست؟ مادر سروش لبخند زد و گفت: چیز مهمی نیست. ولی دروغ میگفت، سروش مریض بود اگر قرصهایش کمی دیر میشد مثل دیوانهها همه چیز را میشکست.
اولین بار که به او حمله کرد، شوکزده فقط نگاهش کرده بود، اگر مادر سروش نبود تا او را از زیر دست و پای سروش بیرون بکشد معلوم نبود چه اتفاقی میافتاد. چه راحت گول خورده بود، چه راحت پول چشم خودش و خانوادهاش را کور کرده بود. اعتراض هم که میکرد جواب قانع کنندهای نمیشنید. تا این که یک بار مادر سروش گفت: اگر پسرش مریض نبود دلیلی نداشت سراغ او و خانوادهاش بروند، بهترین دختر شهر را برای پسرش میگرفت.
با این حرفها در خودش شکست. غرورش له شد. تصمیمش را گرفت و با کمک یک وکیل خیّر درخواست فسخ ازدواجش را داد. نباید بخاطر بیپولی یک عمر خودش را اسیر زندگی با یک دیوانه میکرد. به ساعتش نگاه کرد یک ساعتی بود که داشت پیاده راه میرفت و فکر میکرد. مطمئن بود که تصمیم درستی گرفته است.
پیوست: ماده 1121 قانون مدنی: جنون یکی از زوجین به شرط استقرار اعم از این که مستمر و یا ادواری باشد برای طرف مقابل موجب حق فسخ میشود.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
مجنون
10 خرداد 1402 1402-04-31 12:19آخرین مطالب
کلفتی
5 آذر 1403سال ۱۴۲۰ رشد جمعیت ایران صفر میشود
5 آذر 1403لایحهای برای حفظ کرامت زنان در برابر خشونت!
5 آذر 1403چه مشاغلی برای زنان جذابتر است؟
5 آذر 1403زنان آسیبدیده زیر چتر حمایت شهرداری تهران
5 آذر 1403مطالب پربازدید