سکوت نمی کنم
12 مهر 1402 1402-08-09 8:34سکوت نمی کنم
- متادخت
- 12 مهر 1402
- 8:27 ق.ظ
- No Comments
به گزارش متادخت، دوربین عکاسیام را برداشتم و شروع به دویدن کردم. نفسم به سختی بالا میآید، ولی باید خودم را نجات بدهم اگر دستشان بهم برسد تکهتکهام میکنند. صدای همهمهای که پشت سرم میآید وحشتم را بیشتر میکند. به خیابان اصلی که نزدیک میشوم همه توانم را در پاهایم میریزم. برای اولین ماشین دست تکان میدهم، انگار خدا هوایم را دارد و ماشین نگه میدارد. در را به سرعت باز میکنم و خودم را به داخل ماشین پرت میکنم. راننده با تعجب نگاهم میکند.
- چیزی شده خانوم؟ حالتون خوب نیست؟
- برید، تو رو خدا زودتر از این جا برید.
راننده پایش را روی گاز میگذارد. به پشت سرم نگاه میکنم خبری نیست، حالا نفس راحتی میکشم.
***
عکسها را روی میز سردبیر میگذارم، با دقت به عکسها نگاه میکند و میگوید:
- کار خطرناکی کردی اگر بلایی سرت میومد چی؟
- میخوام برم شکایت کنم.
- چیکار کنی؟
- میخوام برم شکایت کنم. شما هم اگر اون طفل معصوما رو میدیدین همین کارو میکردین. بچههاشونو اجاره میدن و بجاش مواد میگیرن. اون بچهها اونجا دارن شکنجه میشن. نمیدونید چه بلاهایی سرشون میارن، حتی یادآوریش هم عذابم میده.
نگاهم میکند و سرش را تکان میدهد.
- تو فکر کردی منجی اجتماعی هستی؟ تو فقط یه خبرنگاری، فکر کردی شکایت کنی چی میشه؟ میگن بچهی خودمونه و به کسی ربطی نداره.
حس میکنم خون به مغزم هجوم آورده. با عصبانیت عکسها را از روی میز جمع میکنم و میگویم:
- من منجی نیستم! ولی بلد هم نیستم در مقابل رنج بچههایی که برای گدایی و جابهجایی مواد ازشون استفاده میشه سکوت کنم.
پیوست:
ماده ۱۱۷۸ قانون مدنی:
پدر و مادر مکلف هستند که در حدود توانایی خود به تربیت فرزند یا فرزندان خویش بر حسب مقتضی اقدام کنند و نباید نسبت به آنها بیتوجه باشند. سهلانگاری در نگهداری و تربیت فرزند موجب سقوط حق حضانت میشود.
مطالب مرتبط
برید زندگی کنید
قاضی سرش را از روی برگهها بلند کرد و به مرد نگاه کرد و گفت:
– یعنی دلیلتون برای ازدواج مجدد بچه پسره؟
– بله آقای قاضی مگه ایرادی داره؟
همدم تنهایی
من و خواهرم که سواد درست و حسابی نداریم، روز عقد داداش عروس با وکالت اومد محضر، بعدا فهمیدیم که چه کلاهی سرمون رفته! اون دختره که به خواهرم نشون دادن رو به ما نداده بودن! یه پیرزن که یکی دو سالم از خودم بزرگتره رو عقد کردم.
دوست عزیزم
همینطور احمقانه فکر میکنی که هیچی نمیشی! من که میدونم تو از این پیرمرده خوشت نمیاد و برای پول زنش شدی. ازش بکن برو برای خودت یه زندگی خوب درست کن لذتشو ببر.
مجبورم کردی
اگر تو خونه خریدی و اون ماشینت عوض کردی بخاطر این بود که من خرج خونه رو دادم و تو هی پولهات جمع کردی، وام گرفتی حالا برای من شاخ شدی؟!
جراحی لعنتی
از همان سال اول دانشگاه عاشقش شدم. قیافه و برورویی هم نداشت اما نجابتش برای من همه چیز بود. اولینبار یکی از اساتید خانم را واسطه کردم تا در جریان علاقه من به خودش قرار بگیرد، اما خیلی راحت دست رد به سینهام زد…
سکوت نمی کنم
12 مهر 1402 1402-08-09 8:34آخرین مطالب
مرد و زنِ همراه، خانواده متعادل
3 آذر 1403برید زندگی کنید
3 آذر 1403مطالب پربازدید