به گزارش متادخت، ۲۸ صفر سال ۱۱ هجری پیامبر خدا (ص) پس از ۲۳ سال مجاهدت در راه اسلام و ساخت جامعه مسلمین از دنیا رفتند. فضای جامعه دچار بهت و التهاب از دست دادن رسول خدا بود؛ نزدیکان پیامبر (ص) مشغول غسل و کفن کردن آخرین فرستاده خدا بودند. زمزمههایی از میان بزرگان مهاجر و انصار به گوش میرسید و تکاپوهایی برای تغییر مسیر جانشینی که پیامبر برای جامعه بعد از خود ترسیم کرده بودند، دیده میشد. با وجود تلاشهای فراوان پیامبر (ص) برای ابلاغ حکم خداوند مبنی بر جانشینی امیرالمؤمنین (ع)، برخی خواص شرایط را طوری رقم زدند که خلافت مسلمین به جانشین برحق مسلمانان نرسید و ابوبکر خلیفه شد. آنها به شیوهها و ترفندهای مختلف مردم را با خود همراه کرده و با تهدید، تطمیع و فضاسازی، جلوی هرگونه اعتراض و مخالفت را گرفتند و عرصه را بر منتقدان خود بستند. نهال نحیف اسلام که به تازگی پیامآورش را از دست داده بود، آمادگی نزاع داخلی نداشت؛ از سوی دیگر پیامبران دروغین، بازار را برای خود گرم دیده بودند و همچنین تمدنهای بزرگ روم و ایران پس از رحلت پیامبر (ص) چشم طمع به جامعه نوپای مسلمین دوخته بودند. این عوامل و عوامل متعدد دیگر دست به دست هم دادند تا مولای متقیان به دستور الهی برای مصلحت بزرگتر، حفظ اسلام، در برابر حق غصب شدهشان قیام و مبارزه علنی نکنند؛ اما حقانیت امیرالمؤمنین (ع) باید توسط فردی دیگر فریاد زده میشد و ناحقی حکومت فعلی در تاریخ، ثبت میشد. سفارش الهی پیامبر (ص) نباید از یادها میرفت و مسیر نجات بخش بشریت که تنها از راه امامت اولیای الهی بر زمین محقق میشود، باید به آنها گوشزد میشد و پرچمدار تحقق این بایدها کسی نبود جز فاطمه زهرا سلاماللهعلیها.
امامت حضرت زهرا (س) در سقیفه
در فضایی که نتیجه زحمات چندین ساله پیامبر رو به نابودی و به اذعان برخی علما، بزرگترین فتنه تاریخ در حال تحقق بود، حضرت زهرا (س) طراح، مجری و راهبرِ جریان مقابله با این فتنه بودند. در قضایایی که در این ایام رخ داد و مبارزاتی که شکل گرفت، به دلیل مصالح فوق، امیرالمؤمنین (ع) با اینکه امام بودند، کمترین نقش و حضور را داشتند؛ و دراین راه حضرت زهرا (س) امامت کردند و در مقابل جبهه باطل ایستادند. ایشان با راهبری و جلوداری خود و با شأن اجتماعی که داشتند، ایستادگی کردند و نگذاشتند جریان امامت در تاریخ محو شود و آنچه غاصبان میخواستند، تنها روایت تاریخی باقی مانده از آن دوران باشد.
ایشان تا زنده بودند در برابر اتفاقاتی که سرنوشت تمام انسانها در تمام طول تاریخ را تحت تأثیر قرار میداد، مبارزه کردند و حتی جان خود را نیز در این راه فدا کردند. در روزهای اول بعد از سقیفه، حضرت زهرا (س) با امیرالمؤمنین (ع) و حسنین به درب خانه بدریون میرفتند و سپس در شبهای بعد به خانههای مهاجرین و انصار مراجعه میکردند؛ آنان به درب منزل مردم میرفتند تا آنها، به بیعتی که بسته بودند عمل کنند و غدیر را یادآوری میکردند.

چهره پنهان روزهای پس از رحلت پیامبر
پس از رحلت پیامبر (ص)، گریههای مداوم دخترشان در تاریخ معروف است. این گریهها امتدادِ مبارزاتی و سیاسی داشت و حضرت احساسات عاطفی خود را با ظلمهایی که خلافت غاصب بر سر آل پیامبر آورد، پیوند زدند. ایشان با عزاداری و گریه بر پدرشان، جریان ظلم دستگاه خلافت را آشکار کردند. این گریهها نوعی فریاد بیصدا بود. صدای گریه ایشان به مسجد میرسید و تمام افراد جامعه به طور طبیعی وقت زیادی از خود را در مسجد میگذراندند و با گریههای حضرت درگیر بودند و وجدانشان مرتعش میشد.

کار به جایی رسید که غاصبان برای تسلیم جریان حق به خانه امیرالمؤمنین (ع) یورش بردند، اما حضرت اینجا هم ایستادگی کردند و مانع از اجبار آنها به بیعت شدند؛ تا جایی که به واسطه حملات غاصبان مجروح شدند و فرزندی را که در راه داشتند، از دست دادند، اما باز هم نگذاشتند آنان با اجبار و زور از علی (ع) بیعت بگیرند.
مبارزه دیگر حضرت نوعی مبارزه منفی یا به تعبیر امروز، نافرمانی مدنی بود که به جای رودررویی مستقیم با جریان معارض، از ارکان هویتی و اعتبارساز آن مبارزه میشود. به این صورت که حضرت اجازه شرکت غاصبین را در تشییع خود ندادند و با وصیت به تشییع شبانه و قبر مخفیانه، اعتبار غاصبان را در تاریخ خدشهدار کردند. حتی زمانی که حضرت پیش از شهادت در بستر بودند، به زنان مهاجر که برای عیادت آمدند؛ سخنانی روشنگر گفتند و بلایی که آنها با اقدام خود بر سر اسلام و مسلمین آوردند را گوشزد کردند.

رد پای سیاست در غصب فدک
یکی دیگر از ابزارهایی که حضرت برای مبارزه با غاصبان از آن استفاده کردند، پیگیری حق غصب شده ایشان توسط حکومت بود. نقلهای تاریخی نشان میدهد حضرت، زمینها و باغهای بسیاری داشتند که از طرف پیامبر به ایشان هدیه داده شده یا به ارث رسیده بود. فدک تنها یکی از زمینهای زهرا (س) بود که خلیفه اول در روزهای ابتدایی خلافتش آن را از حضرت غصب کرد و کارگزارانِ ایشان را از آن باغها بیرون کرد. فدک منطقهای وسیع و حاصلخیز بود که حجم محصولات کشاورزی آن مساوی با حجم همه نخلستانهای کوفه میشد و درآمد سالانه فدک ۷۰ هزار دینار ثبت شده بود.
جریان غاصب خلافت میدانست قدرت اقتصادی زیادی که فدک و سایر املاک ایجاد میکند، تبدیل به قدرت سیاسی میشود. این طرح کامل از جانب پیامبر (ص) طرحریزی شده بود؛ تا قبل از رحلت، در اختیار خودشان بود و برای اهداف اسلام از آن استفاده میکردند. ایشان این منابع مالی را برای زمان بعد از رحلت خود در اختیار حضرت علی (ع) قرار دادند تا بتوانند برای تحکیم خلافت خویش از آن استفاده کنند، چرا که حضرت بدون منابع مالی نمیتوانستند بر جریان معاند پیروز شوند.
در نقلهای تاریخی هست که ابوبکر به حضرت گفت: «این اموال را خرج امور جنگی میکنم و شما را در معیشت بینیاز میسازم»3. پس معلوم میشود که این یک امر شخصی خانوادگی نبوده است و در کتاب بحارالانوار، علامه مجلسی آورده است که عمر میگوید: «آقای ابوبکر! مردم بنده دنیا هستند، خمس و فدک و فی و تمام منابع مالی را از دست علی و زهرا بگیر!». یعنی میدانستند که گرفتن منابع مالی و قدرت مالی از آنها باعث زمینگیر شدن جریان حق میشود. 1

جنگ اقتصادی علیه اهلبیت(ع)
جبهه معاند وارد یک جنگ اقتصادی شدند و تمام شریانهای اقتصادی و منابع مالی را قطع کردند. سهام ذیالقربا را فقط از حضرت زهرا قطع کردند و در یک توافق نانوشته قرار شد یک تحریم اقتصادی فلجکننده علیه این خاندان اعمال کنند تا قدرت تحرک اجتماعی نداشته باشند. این دعوا یک مسئله شخصی نبود؛ بلکه دو طرف دعوا در یک افق بلند اجتماعی قرار داشتند.
منازعه در دو جهت بود؛ یکی در اصل خلافت و دیگری در لوازم آن، که همان منابع مالی برای تحکیم حکومت بود. وقتی یک طرف دعوا در قلههای زهد، ورع و پرهیزگاری قرار دارند، به طوری که زهرا (س) شب عروسی پیراهن عروس خود را به سائل بخشیدند و صاحب خانوادهای هستند که افطار سه روز خود را که قرص نانی بیش نبود، به نیازمند بخشیدند، چطور خانوادهای با این میزان بیرغبتی به دنیا به خاطر یک مسئله دنیوی مالی این همه رفت و آمد و دعوا و غضب و قهر و ناراحتی به وجود آورند؟!
این مطلب نشان دهنده این است که موضوعِ دعوا چیزی فراتر است و فدک وسیلهای است برای آن هدف والاتر که جلوگیری از انحراف جامعه از مسیر ولایت است. در واقع، فدک اسم رمز و ورودی مسئله زعامت و ولایت بود.
جبهه مقابل درصدد بود موضوع فدک را تنزل دهد، در حالی که سند محکمی که حقانیت شیعه را اثبات میکند، همین موضوع فدک است. فدک به مسائل سیاسی پیوست دارد و یک بزنگاه بود که در صورت به رسمیت شناختن آن، خلافت هم باید به رسمیت شناخته میشد. علی بن ابی الحدید از قول استاد خود میگوید2: اگر این مورد (فدک) را قبول میکردند، باید تمام موارد دیگر را هم قبول میکردند. لذا حضرت پای حقشان ایستادند و بعد از غصب فدک خطبهای در مسجد ایراد کردند که به خطبه فدکیه معروف است.
ادامه دارد….
منابع
1.قول عمادزاده در چهارده معصوم
2.مناظرات فی العقائد و الاحکام، عبدالله حسن، نشر دلیل ما، قم، ایران، 1386ش، ص144.
3. کتاب «الإمامة و السیاسة» (چاپ دارالکتب العلمیة، بیروت، ج ۱، ص ۱۸–۱۹)
✍🏻 به قلم مریم آخوندی؛ پژوهشگر حوزه زنان و خانواده









